سوژه هاى سخن

مشخصات كتاب

عنوان و نام پديدآور : سوژه هاي سخن (در مكه و مدينه)

مشخصات نشر : تهران: نشر مشعر، 1372.

مشخصات ظاهري : ص 115

يادداشت : كتابنامه به صورت زيرنويس

موضوع : حج

رده بندي كنگره : BP188/8/س9 1372

رده بندي ديويي : 297/636

شماره كتابشناسي ملي : م 72-2634

ص:1

اشاره

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص: 7

مقدمه معاونت آموزش و تحقيقات

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

«مراتب معنوى حج كه سرمايه حيات جاودانه است و انسان را به افق توحيد و تنزيه نزديك مى نمايد، حاصل نخواهد شد مگر آنكه دستورات عبادى حج بطور صحيح و شايسته مو به مو عمل شود». (حضرت امام خمينى قدس سرّه)

حجّ نمايشى پرشكوه، از اوج رهايى انسان موحّد ازهمه چيز جز او، و عرصه پيكارى فرا راه توسن نفس، و جلوه بى مانندى از عشق و ايثار، و آگاهى و مسئوليت، در گستره حيات فردى و اجتماعى است. پس حجّ تبلور تمام عيار حقايق و ارزشهاى مكتب اسلام است.

مؤمنان گرچه با اين عبادت الهى، آشنايى ديرينه دارند، و هر سال با حضور شورانگيز از سراسر عالم، زنگار دل، با زلال زمزم توحيد مى زدايند، و با حضرت دوست تجديد ميثاق مى كنند، و گرچه ميراث ادب و فرهنگ ما، مشحون از آموزه هاى حياتبخش حجّ است، امّا هنوز ابعاد بى شمارى از اين فريضه مهمّ، ناشناخته و مهجور مانده است.

پيروزى انقلاب اسلامى، در پرتو انديشه هاى تابناك امام خمينى- رضوان اللَّه تعالى عليه- حجّ را نيز همچون ساير معارف و احكام اسلامى، در جايگاه واقعى خويش نشاند، و سيماى راستين و محتواى غنى آن را نماياند. امّا هنوز راهى دراز در پيش است، تا فلسفه و ابعاد و آثار و بركات حجّ، شناخته و شناسانده شود، و مؤمن حجّ گزار با آگاهى و شعور دينى، بر آن مواقف كريمه، و مشاعر عظيمه، كه محلّ هبوط ملائكة اللَّه، و توقّف انبيا و اوليا بود، گام بگذارد.

در راستاى تحقق اين هدف بزرگ، بعثه مقام معظّم رهبرى با الهام از انديشه هاى والا و ماندگار امام راحل، احياگر حجّ ابراهيمى- قدّس سرّه الشّريف- و بهره گيرى از رهنمودهاى ارزشمند رهبرعزيزانقلاب اسلامى حضرت آيةاللَّه خامنه اى- مدّظلّه العالى- با تأسيس معاونت آموزش و تحقيقات، تلاش مى كند فصل جديدى فراراه انديشمندان مسلمان، و علاقمندان به فرهنگ حجّ، و زائران و راهيان حرمين شريفين بگشايد. از اين رو در عرصه تحقيق و تأليف و ترجمه، آثار گوناگون پيرامون حقايق و معارف حجّ، آشنايى با اماكن مقدسه، تاريخ و سرگذشت شخصيتهاى بزرگ اسلام، بررسى رويدادها و عرضه خاطرات و بويژه آموزش مسائل و آداب حجّ تلاش هايى را آغاز كرده است.

آنچه اينك پيش روى خواننده قرار دارد برگ سبزى است از اين دفتر.

بى گمان راهنمايى و همراهى انديشوران، از نارسائى ها خواهد كاست، و در اين راه معاونت آموزش و تحقيقات بعثه مقام معظّم رهبرى، از همكارى همه علاقمندان استقبال كرده، و دست آنان را به گرمى مى فشارد.

و من اللَّه التوفيق و عليه التكلان

معاونت آموزش و تحقيقات

بعثه مقام معظم رهبرى

ص: 8

سيماى ابراهيم- (ع)- در قرآن

در آينه قرآن، ابراهيم انسانى است كه از عرفان قوى برخوردار است (و لقد آتينا ابراهيم رشده ...)(1)1 چه آنكه وى حقايق هستى را از خالق هستى آموخته است (وكذلك نرى ابراهيم ملكوت السموات والأرض)(2)2 بديهى است كه چنين انسان وارسته اى با تكيه بر قدرت لايزال الهى، حركت به سوى حضرت حق را، «جهتِ» خويش قرار داده (انى وجهت وجهى للذّى فطر ...)(3)3 و در اين راستا با استفاده از شيوه هاى برهانى و منطقى (فلمّا جنّ عليه الليل ...)(4)4 به تبيين خداپرستى پرداخته و از بت پرستى و بت پرستان بيزارى جسته است (اف لكم ولما تعبدون من دون اللَّه)(5)5 او نه بتان مجسمه اى را پذيرفت (ما هذه التماثيل ...)(6)6 و نه در برابر طاغوت سكوت اختيار نمود (الم تر الى الذى حاجَّ ابراهيم ...)(7)7 او نه تنها از حق تبعيت داشت و دل را از هر زنگارى آراسته بود «وَ انَّ مِنْ شيعته لَإبراهيم اذ جاء رَبَّه بقلب سليم»(8)8 و با اين ضمير پاك و مطمئن بود كه بتان را تحمل نمى كرد و به بت پرستانى كه پذيرش منطق او را نداشتند و براى سخن حق حسابى باز نكرده بودند، با قدرت اخطار نمود «تاللَّه لا كيدنَّ أصنامكم ..»(9)9 و اين يك شعار تنها نبود «فجعلهم جُذاذاً الّا كبيراً ...»(10)10 آنان كه ديگر تحمل حضور وى را نداشتند، راهى جديد را پيش گرفتند «قالوا حرقوه و انصروا ...»(11)11 غافل از آنكه پروردگارش نخواهد گذارد كه با وى چنان كنند «قلنا يا نار كونى برداً و ...»(12)12 او همچنان به وظيفه مى انديشيد و مى رود تا در كوران حوادث آبديده شود چرا كه آينده اى والا و تابناك برايش مقرّر است. ولى بايد ديد او چگونه عمل مى كند. در عالم خواب حادثه اى را مشاهده مى كند «انى ارى فى المنام انى اذ بحك ...»(13)13 نبايد ترديد به خود راه داد «فلما اسلما و تلّه للجبين ...»(14)14 او فرزند دلبندش را به قربانگاه برد و خداى ابراهيم كه او را چنين يافت بر وى تحسين نمود «ونا ديناه ان يا ابراهيم ...»(15)15 و چنين آزمايشاتى بود كه وى را به مرتبه رفيع امامت ارتقاء بخشيد «اذا اتبلى ... قال انى جاعلك للناس اماما»(16)16 و نه تنها امام، كه از او يك امت ساخت (كان امة قانتاً)(17)17 و او را بر همگان اسوه نمود (قد كانت لكم اسوة ...)(18)18 چگونه اسوه نباشد، كسى كه در راه حق، نه خود مى شناسد نه رفاه و نه همسر و فرزند «ربنا انّى اسكنت ...»(19)19 و اين همه، نيست مگر براى اقامه نماز «ربنّا ليقيموا الصلاة ...»(20)20 و استقرار اركانِ كعبه و آماده سازى آن براى عابدان حضرت حق «و اذ يرفع ابراهيم ...»(21)21 و چه افتخارى از اين برتر كه وى از سوى خدا عهده دار خانه كعبه شود (و عهدنا الى ابراهيم ...)(22)22 و ضمن دعاى خير براى آيندگان (ربنا و ابعث فيهم ...)(23)23 آنان را به انجام مناسك حج فراخواند (و اذن فى الناس بالحج)(24)24 و بالاخره خدايش همواره ياد او را گرامى دارد «و اتخذوا من مقام ابراهيم مصلى».(25)25

سيماى حج در اسلام

نظرى به قرآن و حديث مى اندازيم تا با سيماى حج، آنهم حج ابراهيمى آشنا گرديم. اگر انجام مناسك حج بر مردم واجب است «وللَّه على الناس حِجّ البيت ...»(26)26 بديهى است، كه ترك آن بمثابه كفر خواهد بود (و من كفر ...)(27)27 و اين معنا در بيانى از امام صادق- (ع)- نيز آمده است كه حضرتش مراد از «كفر» را ترك فريضه حج دانسته اند.(28)28


1- - انبياء: 51.
2- - انعام: 75.
3- - انعام: 79.
4- - انعام: 76.
5- - انبياء: 67.
6- - انبياء: 52.
7- - بقره: 258.
8- - صافات: 84.
9- - انبياء: 57.
10- - انبياء: 58.
11- - انبياء: 68.
12- - انبياء: 69.
13- - صافات: 102.
14- - صافات: 103.
15- - صافات: 104.
16- - بقره: 124.
17- - نحل: 120.
18- - ممتحنه: 120.
19- - ابراهيم: 37.
20- - ابراهيم: 37.
21- - بقره: 127.
22- - بقره: 125.
23- - بقره: 129.
24- - حج: 27.
25- - بقره: 125.
26- - آل عمران: 97.
27- - آل عمران: 97.
28- - وسائل، ج 8.

ص: 9

البته ترغيب به حج، نه از آنروست كه خداى را نيازى به حج من و توست «فان اللَّه غنى عن العالمين»(1)29 بلكه بقاى ما، در دوام حج است و لذا امام على- (ع)- فرمود: لاتتركوا حج بيت ربكم فتهلكوا.(2)30 و نه تنها بقاى ما، كه قوام دين نيز به حج و بقاى كعبه است. كه امام صادق- (ع)- فرمودند: لايزال الدين قائما ما دامت الكعبة.(3)31 آرى حج، ركن دين است، هرچند دين اركان ديگرى نيز دارد و بفرموده امام باقر- (ع)-: «بنى الاسلام على خمس، على الصلاة و الزكاة و الحج و الصوم و الولاية».(4)32 لكن در رتبه، پس از نماز، حج مهمترينِ آن اركان است (ليس شيئ افضل من الحج الا الصلاة).(5)33 بى جهت نيست كه امام على- (ع)- در نامه اى به قثم بن عباس «سفير حضرت، در مكه» مى فرمايد: فاقم للناس الحج و ذكّرهم بأيام اللَّه.(6)34 و با اين همه، بايد تمام توان را در اقامه اين فريضه الهى بكار گرفت تا جايى كه (... لكان على الوالى ان يجبرهم).(7)35

***


1- - آل عمران: 97
2- - ثواب الاعمال.
3- - كافى.
4- - كافى.
5- - علل الشرايع.
6- - نهج البلاغه.
7- - وسائل.

ص: 10

فلسفه و اسرار حج

راستى آن همه تأكيد و ترغيب براى چيست؟ پاسخ سؤال در نگرشى بر آيات و روايات نهفته است چه آنكه ائمه- عليهم السلام- آثار بسيارى را براى حج برشمرده اند گو اينكه قرآن نيز به فوايدى چند اشاره دارد. پس در اين مقطع و دوران معين «الحج اشهر معلومات ...»(1)36 زمينه وصول به دستاوردهاى بسيارى است كه در اين مختصر فهرست مى شود:

* رفتن بسوى خدا است

ان علة الحج الوفادة الى اللَّه تعالى «امام رضا- (ع)-»(2)37* پشتوانه دين است

... والحج تشييد اللدين «حضرت فاطمه- س-»(3)38 فرض اللَّه الحج تقوية للدين «امام على- (ع)-»(4)39* بازارتوشه برگيرى، براى آخرت است الحج و العمرة سوقان من اسواق الآخرة ...(5)40 مايه قوام و قيام مردم است جعل اللَّه الكعبة البيت الحرام قياماً للناس ...(6)41 زمينه معارفه مسلمين جهان است ... فجعل فيه الاجتماع من المشرق و المغرب ليتعارفوا(7)42 ميدان شناخت آثار باستانى اسلامى است

ولتعرف آثار رسول اللَّه- (ص)- و تعرف اخبار و يذكر ...(8)43 منافع تجارى و اقتصادى دارد ... و ليتربح كل قوم من التجارات ... ولينفع بذلك ...(9)44 محل پاك شدن از گناهان است ان علة الحج ... والخروج من كل ماافترف و ...(10)45 و حج البيت فانه ... مدحضة للذنب (11)46 ميدان خودسازى است

ان علة الحج ... وخطرها عن الشهوات واللذّات (12)47 نشانه كرنش در برابر عظمت حق است

جعله علامة لتواضعهم لعظمته (13)48 شعار و آرم تمام نماى اسلام است جعله للاسلام علماً(14)49 و ... بسيارى آثار و دستاوردهاى ديگر كه در قرآن و حديث آمده است.


1- - بقره: 197.
2- - علل الشرايع.
3- - احتجاج، طبرسى.
4- - نهج البلاغه.
5- - در روايات آمده است/ وافى.
6- - مائده: 97.
7- - علل الشرايع.
8- - علل الشرايع.
9- - علل الشرايع.
10- - علل الشرايع.
11- - امالى، طوسى.
12- - علل الشرايع.
13- - نهج البلاغه.
14- - نهج البلاغه

ص: 11

سيماى پيامبر اكرم- (ص)-

اين فراز را در چند مقوله مورد ارزيابى قرار خواهيم داد:

ولادت حضرت: سال 570 ميلادى است، آن را «عام الفيل» لقب داده اند. به دليل حادثه عظيم و بياد ماندنى مقابله نيروهاى غيبى با سپاه ابرهه (الم تر كيف فعل ربك باصحاب الفيل ...)(1)50 كه با تعصبى خاص، قصد نابود ساختن كعبه را داشت غافل از آنكه «ان للكعبة ربّاً يمنعه»(2)51 بهر صورت اين حادثه چون آژير و زنگ خطرى بود كه افكار را متوجه جزيرة العرب نمود. دقيقاً در چنين سالى در خانه عبدللَّه و آمنه، مولودى قدم به عرصه گيتى مى گذارد و همزمان با ولادتش، ايوان كسرى شكاف برمى دارد، آتشكده فارس خاموش مى شود، درياچه ساوه خشك و بالأخره بت ها فرو مى ريزد.

***

طفوليت حضرت: سه روز از مادر شير نوشيد، چهار ماه از ثويبه و ديگرِ ايّام را از حليمه سعديه و چه پربار بود بر حليمه و قبيله اش و به قول عبدالمطلب: «بخّ بخّ سعد و حلم خصلتان فيها خير الدهر و عزّ الابد»(3)52 كه بعدها حليمه بر ازدياد بركت در زندگيش به بركت محمد- (ص)-، اذعان داشت.(4)53

***

نوجوانى و جوانى حضرت: مقطع حساسى است، دوران رشد او همچون هر شخص ديگرى است، با اين تفاوت كه وى پدر را و پس از درنگى، مادر را از دست داده است، شايد مصلحت در اين بوده است. كه با مشكلات روبرو و از همان نخستين گام تحت تربيت مستقيم الهى، در كوران حوادث آبديده گردد. وى خاطراتى را در اين دوران زندگى، در صفحه تاريخ به ثبت رسانده است. همچون سفر به شام در سن 12 سالگى و در معيت عمويش ابوطالب، كه در آن با بحيراء، برخوردى كوتاه داشت و سخنانى چند مبادله شد، كه بعدها برخى نابخردانه كوشيدند تا تبليغات دينى پيامبر را ره آورد اين سفر و كلاس درس اين راهب بدانند، غافل از آنكه نتوان چنين بهره اى گرفت؛ زيرا:

پيامبر امّى بود.* مدت برخورد كوتاه بود.* محتواى قرآن با تورات و انجيل متفاوت است.* اصل نقل سندِ قوى ندارد. چرا هرگونه افترا و تهمتى را به وى زدند ولى قريش اين مورد را نگفته اند؟ و ... بالاخره اين دوران را با همه فراز و نشيب طى مى كند، محمد امين لقب مى گيرد، عفت او زبانزد خاص و عام مى شود و گزارش سفر او توسط ميسره، به خديجه منتقل و او شيفته پاكى و پاكدامنى وى شده و مقدمات ازدواج فراهم مى گردد و ...

***

بعثت حضرت: او كه از خردسالى تحت تربيت مستقيم وحى بود (ولقد قرن اللَّه به منذان كان فطيما ...)(5)54 و مقطعى را در هر سال به رياضت معنوى مى پرداخت (ولقد كان يجاور فى كل سنة بحراء ...)(6)55 در چهلمين بهار زندگانى اش آواى وحى را به گوش شنيد (اقرء بسم ربك الذى خلق ...)(7)56 و حامل امانتى بزرگ گرديد، با هدفى مقدس و ارزشمند (هو الذى بعث فى الأمّيين ...)(8)57 و چه بجا بود اين بعثت، در شرايطى كه ارزشها از جزيرة العرب رخت بربسته و مردم در آستانه سقوط بودند (و كنتم على شفاحفرة ...)(9)58 و به حق كه بايد براى هميشه بر اين نعمت «بعثت» شاكر بود «و اذكروا نعمت اللَّه»(10)59 چه آنها ثمرات بسيارى را به ارمغان آورده است. كه كافى است مقايسه اى بين قبل و بعد بعثت بشود، گذشته اى تاريك كه امير- (ع)- مى فرمايد: «ان اللَّه بعث محمداً نذيراً للعالمين و امينا على التنزيل و انتم معشر العرب على شر دين و فى شر دار منيخون بين حجارة خشن و حيات صمّ، تشربون الكدر و تأكلون الجشب، تسفكون دماءكم و تقطعون ارحامكم و الاصنام فيكم منصوبة و الاثام بكم معصوبة ... و اهل الارض يومئذ ملل متفرقة و اهواء منتشرة و طوائف متشتّتة بين مشبّه للَّه بخلقه او ملحد فى اسمائه او مشير الى غيره»(11)60 آرى: در اطراف كعبه به تعداد روزهاى سال، بت نگهدارى مى شد. دختر زنده به گور مى شد تا آنجا كه شخصى دوازده دخترش را زنده زنده در خاك پنهان ساخته بود و پيامبر وقتى داستان را شنيد اشك ريخت و فرمود: «من لا يَرحم، لا يُرحَم». تعصبات قومى حاكم بود، روابط بر مبناى معيارى صحيح نبود، قتل و غارت اصل بود و ... و در يك جمله همان كه قرآن مى فرمايد: «وان كانوا من قبل لفى ضلال مبين»(12)61

و نقطه مقابل، آينده بعثت است كه در جاهليت عرب تحول گسترده اى بوجود آمد، آن هم به بركت بعثت پيامبر- (ص)- كه خدايش مى فرمايد: «فانقذكم»(13)62- «فاصبحتم بنعمته اخوانا»(14)63- «هداكم للايمان»(15)64 و ... كه تا به امروز و براى هميشه تاريخ آنچه از بركات داريم، از بعثت پيامبر نشأت گرفته است.

***

دعوت حضرت: از همان ساعات اوليه و پس از بازگشت از حراء دعوت را آغاز مى كند، دعوتى محدود را و در اين راستا بايد از نزديكان آغاز كند «و انذر عشيرتك الأقربين»(16)65 سه سال بر اين منوال گذشت تا آنكه مأمور به دعوت رسمى و علنى شد «فاصدع بمأنومر و اعرض عن المشركين»(17)66 بر اين اساس بر كوه صفا و يا ابوقبيس قرار گرفت و با نداى «وا صباحاه» مردم را فراخواند و با شعار «قولوا لا اله الا اللَّه تفلحوا» حركت اساسى خود را آغاز كرد.

***

رسالت جهانى حضرت: دعوتى را كه آن روز حضرت آغاز نمودند هرچند در محيطى محدود، شروع شد ولى براى همه بشريت و هميشه تاريخ و آيندگان پيام داشت. آنكس كه وى را فرستاد به او رسالتى جهانى را مأموريت داد «و ما ارسلناك الا كافة للناس»(18)67 چه انسان هايى كه در زمان پيامبر بودند و يا آنها كه بعد آمده و خواهند آمد. حضرتش فرمود: «انا رسول من ادركت حيا و من يولد بعدى»(19)68 و اگر به سران امپراطورى ها و رؤساى قبايل و ... سفير و پيام مى فرستاد بر همين اساس بود. و قطعاً اين رسالت جهانى، لطفِ الهى بر بشريت است «و ما ارسلناك الا رحمة للعالمين»(20)69


1- - فيل: 1.
2- - سخن عبدالمطلب نزد ابرهه.
3- - سيره حلبى، 1/ 106.
4- - مناقب، 1/ 24.
5- - نهج البلاغه، خطبه 192.
6- - نهج البلاغه.
7- - علق: 1.
8- - جمعه: 2.
9- - آل عمران: 103.
10- - آل عمران: 102.
11- - نهج البلاغه، خطبه 26.
12- - جمعه: 2.
13- - آل عمران: 102.
14- - آل عمران: 102.
15- - حجرات: 17.
16- - انعام: 92.
17- - حجر: 94.
18- - سبأ: 28.
19- - ميزان الحكمة.
20- - انبياء: 107.

ص: 12

***

شيوه دعوت حضرت: در آن رسالت جهانى روش دعوت بسيار پيچيده و ظريف است و بايد بر اصولى خاص مبتنى باشد تا با موفقيت روبرو شود:

* به زبان مردم باشد

و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه (1)70* با مهربانى همراه باشد

ولو كنت فظا عليظ القلب لإنفضّوا(2)71* با منطق و برهان باشد

ادع الى سبيل ربك بالحكمة(3)72* خيرخواهانه باشد

ادع الى سبيل ربك بالحكمة ... و الموعظة الحسنة(4)73* بد، را خوب پاسخ گويد

ادفع بالتى هى احسن السيئة(5)74* روى هواى نفس نگويد

ما ينطق عن الهوى (6)75* مزد مادى طلب نكند

ما اسئلكم عليه من اجر(7)76* فرصت تحقيق بدهد

و ان احد من المشركين استجارك فاجره (8)77* آگاهانه و با بينش باشد

ادعوا على اللَّه على بصيرة(9)78* با اخلاص همراه باشد

ان اجرى الا على اللَّه (10)79

و بسيارى نكات ظريف ديگر ...

***

موانع دعوت حضرت: ابتدا دعوت او را به توحيد، جدّى تلقى نمى كردند ولى آنگاه كه امر دعوت رو به توسعه گذارد، مشركان قريش، از حربه هاى مختلف بهره گرفته و به مقابله با حضرتش پرداختند. اين شيوه ها عبارت بودند از:

تذكر تهديد آميز:

«يا ابا طالب ان ابن اخيك قد سبّ آلهتنا وعاب ديننا و سفّه احلامنا و ضلل آبائنا فاما ان تكفه عنا او تخلى بيننا و بينه»(11)80

«و اين امر چند مرتبه اتفاق افتاد».

وقتى ابوطالب سخن آنان را به پيامبر منتقل مى كند، حضرت مى فرمايند: من يك چيز را طالبم و آن را دنبال مى كنم تشهدون ان لا اله الَّا اللَّه.

هر چند براى آنان دست كشيدن از 360 بت بسيار سخت بود «و عجبوا ... اجعل الالهة الها واحداً ان هذا لشيئى عجاب»(12)81***

تطميع به ثروت و قدرت و ...:

ولى انى نيز نتيجه نداد زيرا او تنها براى انجام وظيفه قيام كرده است. از اين رو شرق و غرب را در اختيار او و در كف قدرت او بگذارند دست از وظيفه برنمى دارد.

«لو وضعوا الشمس فى يمينى و القمر فى شمالى على ان اترك هذا الامر أو اهلك فى ما تركته».(13)82***

حركتهاى ايذايى:

همچون استهزاء، آزار و اذيت و حركتهاى ناشايست هر چند اين تير نيز به سنگ خورد.

*** زدن برچسب ها:

او را ساحر، كاهن، شاعر، مجنون و ... خواندند. روى صحنه تهمت است ولى، پشت پرده عظمت است؛ زيرا عنوان ساحر، كان و ... گوياى آن است كه شيوه عمل او، سخن او از نوعى پيچيدگى برخوردار بوده است كه نشانگر فوق العاده بودن كلام او و مرام او است. اين زدن برچسب تازگى نداشت (وكذلك ما اتى الذين من قبلهم من رسول الا قالوا ساحر و مجنون)(14)83 و از حقانيت منطق پيامبر نكاست (ماضل صاحبكم و ماغوى و ماينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى).(15)84


1- - ابراهيم: 4.
2- - احزاب: 21.
3- - نحل: 123.
4- - نحل: 123.
5- - مؤمنون: 96.
6- - نجم: 3.
7- - شعراء: 127.
8- - توبه: 6.
9- - يوسف: 108.
10- - شعراء: 127.
11- - سيره ابن هشام.
12- -ص: 4.
13- - سيره ابن هشام.
14- - ذاريات: 52.
15- - نجم: 5- 2.

ص: 13

*** شكنجه ياران:

وقتى كه نتوانستند وى را در منگنه قرار دهند، سراغ ياران مخلص وى رفتند تا شايد با شكنجه، آنان را از صحنه خارج سازند. بلال را، عمار و والدين او را، عبداللَّه بن مسعود و ... و ولى غافل از آنكه «لا يخافون فى اللَّه لومة لائم ...».(1)85**

منع از استماع قرآن:

چنين انديشيدند كه از شنيدن قرآن جلوگيرى كنند تا از نفوذ آيات الهى در اندرون دلها بكاهند (و قال الذين كفروا لاتسمعوا لهذا القرآن)(2)86 عجب آن است كه مناديان امر و طراحان اين انديشه، در تاريكى شب به كنار مجمع مسلمين رفته و به استماع قرآن مى پرداختند.

** ايجاد محدوديت ها:

بدين گونه كه قراردادى را يك طرفه تقرير و محدوديتهايى را به تصويب رساندند و در آن، مواد زير را گنجاندند:

* معامله با پيامبر و ياران ممنوع* معاشرت با آنان ممنوع* ازدواج با آنان ممنوع* طرفدارى از آنان ممنوع. و پس از سه سال كه آنان را در «شعب ابوطالب» در تنگنا گذاردند، با مقاومت شگفت انگيز آنان روبرو شده و عهدنامه را بى نتيجه يافتند. از اين رو محدوديت برداشته شد.

** تصميم به كشتن حضرت:

آنان پس از ناكام ماندن در بهره گيرى از ديگر حربه ها، در محلى بنام «دارالندوة» گرد آمدند تا چاره اى اساسى و نهايى انديشند:

«و اذ يمكر بك الذين كفروا ليثبتوك او يقتلوك او يخرجوك»(3)87 پيشنهادهاى مختلف طرح و مورد بررسى قرار گرفت.

* او را حبس نمايند، آزادش خواهند ساخت.

* بر مركبى سوار و راهى بيابانها سازند، قبايل رهايش خواهندنمود.

* شخصى به وى حمله و او را به قتل رساند، خونبها راضى كننده نيست.

* هجوم قبايلى آورده و او را بكشند كه بدينصورت قاتل معين نيست.

غافل از آنكه «و يمكرون و يمكراللَّه واللَّه خير الماكرين»(4)88 شب موعود «ليلة المبيت» فرا رسيد. تنها امام على بن ابيطالب بود كه حاضر شد از خود رشادت نشان دهد چه آنكه او با خدا به داد و ستد پرداخت (و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات اللَّه)(5)89 برخى گويند(6)90 او به اعتماد پيامبر كه فرمود «خطرى پيش نخواهد آمد» در بستر حضرت آرميد. كه بايد به ايشان گفت: آيا اين گواه بر ايمان قوى على- (ع)- به پيامبر نيست؟ پس اين نيز جلوه اى از روح بلند و ملكوتى آن امام هُمام است. گرچه اين پيشگويى پيامبر- (ص)- در هيچ سند معتبرى نيامده است.

** اخلاق حضرت:

رسالتى را كه پيامبر بر دوش گرفت، گستره اى جهانى داشت، موانع راه نيز بسيار بود. در اين ميان، رشد روز افزون اسلام، افزايش گروندگان، حقيقتى انكار ناپذير است كه رمز آن در اخلاق پيامبر- (ص)- نهفته است (فبما رحمة من اللَّه لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لا نفضوا من حولك)(7)91 اخلاقى كه خداوند آن را ستوده است (انك لعلى خلق عظيم)(8)92 و از مؤمنان خواسته است كه آن را سرمشق و الگوى زندگى خويش سازند (ولكم فى رسول اللَّه اسوة حسنة)(9)93 و بر اين اساس در حد گنجايش نوشتارمان آنچه را كه روايات گواه آن است فهرست مى كنيم:(10)94 جميل المعاشرة

كريم الطبيعه

لايتكلم فى غير حاجة


1- - مائده: 54.
2- - فصلت: 26.
3- - انفال: 30.
4- - انفال: 30.
5- - بقره: 207.
6- - آنگونه كه ابن تيميه معتقد است.
7- - آل عمران: 159.
8- - قلم: 4.
9- - احزاب: 21.
10- - از مكارم الاخلاق، محجة و بحار استفاده شد.

ص: 14

طلق الوجه

يصافح الغنى و الفقير

طويل السكوت

ص: 15

رقيق القلب

يحمل حاجته من السوق الى اهله

يعظّم النعمة

ص: 16

بسّام من غير ضحك

يركب الحمار العادى

دائم الفكرة

ص: 17

محزون من غير عبوس

يجالس الفقراء

خافض الطرف

ص: 18

متواضع من غير مذلة

يؤاكل المساكين

يبدء بالسلام

ص: 19

رحيم بكل مسلم

يقبل معذرة المعتذر

يجلس حيث ينتهى به المجلس

ص: 20

يجلس على الارض

ماشتم احد بشتمه

كان يحب الخلوة بنفسه

ص: 21

يجلس جلسة العبيد

لالعن امرأة ولاخادماً

دائم البِشر

ص: 22

يأكل مع العبد

يدعوا اصحابه بكناهم اكراما

* ليس بفحاش و لاعيّاب و لامداح

ص: 23

يخصف نعله

يستاك عند الوضوء

يسلّم على الصبيان

ص: 24

خفيف المؤونة

يعود المرضى

يخيط ثوبه

ص: 25

ما صافح احداً قط فنزع يده من يده حتى يكون هوالذى ينزع يده و ما فاوضه احد قط فى حاجة او حديث فانصرف حتى يكون الرجل هوالذى ينصرف و ما نازعه احد الحديث فيسكت حتى يكون هوالذى يسكت.

ما سُئل شيئا قط فقال لا. و ما ردّ سائلَ حاجةٍ قط الا بها او بميسور من القول.

كان لا يكلم احداً بشئٍ يكرهه.

ص: 26

يحلب عنز اهله.

يؤتى بالصبى الصغير ليد عواله بالبركة او يسميه فيضعه فى حجره تكرمة لاهله فربما بال الصبى عليه فيصيح بعض من رآه حين يبول فيقول- (ص)- لا تزرموا بالصبى.

** آنچه گذشت تنها قطره اى از درياى عميق خُلق نيكوى محمد- (ص)- بود كه او را محبوب دلها در طول قرنها ساخته است.

كتاب فضل تراآب بحر كافى نيست كه تركنم سر انگشت و صفحه بشمارم

تنها خواستيم از باب «ما لا يدرك كله لا يترك كله» آنهم مرتبط با نفوذ اجتماعى حضرت شمه اى از اخلاق اجتماعى او را نقل كرده باشيم. او تربيت يافته حق بود. (انا اديب اللَّه) و خدايش وى را مأمور ساخته بود كه بر مؤمنان تحيت گويد (و اذجاءك الذين يؤمنون بآياتنا فقل سلام عليكم)(1)95 (و صلّ عليهم انّ صلاتك سكن لهم)(2)96 و برايشان فروتنى روا دارد (و اخفض جناحك للمؤمنين)(3)97 و همواره آنان را در كنار خويش داشته (و اصبر نفسك مع الذين يدعون ربهم)(4)98 مبادا آنان را از خويش براند (ولا تطرد الذين يدعون ربهم).(5)99

همچنانكه خدايش او را مأمور ساخته بود تا ديگران را اگر اهل هدايتندو ديانت، به مشتركات فراخواند (قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمة سواء بيننا و بينكم)(6)100 و اگر از مشركانِ معاندند، كه از ايشان اعراض كند (و اعرض عن المشركين)(7)101 هرچند با پرداخت بهاى سنگين و تحمل رنج و شكنج باشد (و اصبر على ما يقولون)(8)102- (فاستقتم كما امرت)(9)103 ليكن اگر معاند نيستند، بلكه آماده اند تا نگرشى بر مواضع پيامبر داشته و شايد از شرك دورى گزينند، پس بدانها مهلت انديشه و انتخابگرى دهد (و ان احد من المشركين استحبارك فاجره حتى يسمع كلام اللَّه).(10)104 وضعيت كفار و منافقان نيز چيزى كمتر از اين نيست. و بالاخره پيامبر مأمور بهره گيرى از «صلاح» قبل از «سلاح» بود.

***

سيماى ابوطالب- (ع)-

كه نام او «عبد مناف» و به قولى «عمران» است. وى با عبداللَّه پدر پيامبر از يك مادر بودند. اكنون در چند فراز به جلوه هايى از سيماى روشن وتابناك وى اشاره مى كنيم:

ابوطالب انسانى موحّد و مؤمن به خدا و رسول بود و بر اين مطلب گواهانى است:

1- ديدگاههاى نظرى او. 2- مواقف عملى او. 3- تجليل پيامبر و ائمه از او. 4- سخن ديگران درباره او.

* در نقلى از ابوطالب آمده است:

ليعلم خيار الناس ان محمدانبى كموسى والمسيح بن مريم

اتانا بهدى مثل ما اتيابه فكل بامر اللَّه يهدى و يعصم (11)105

ابوطالب 42 سال (از 8 سالگى محمد- (ص)- تا پنجاه سالگى حضرت) حامى و پشتيبان پيامبر بود. و در بيانى از او در حمايت از پيامبر آمده است:

اللَّه لن يصلوا اليك بجمعهم حتى اوسد فى التراب دفينا

فاصدع بامرك ما عليك غضاضةوابشر بذاك و قرّ منك عيونا(12)106

ابن ابى الحديد معتزلى در شأن ابوطالب مى گويد:

و لولا ابوطالب و ابنه لما مثل الدين شخصا و قاما


1- - انعام: 54.
2- - توبه: 103.
3- - حجر: 88.
4- - كهف: 28.
5- - انعام: 52.
6- - آل عمران: 63.
7- - انعام: 106
8- - مزمل: 10.
9- - هود: 12.
10- - توبه: 6.
11- - ابن هشام، 1/ 352.
12- - تاريخ ابن كثير، 2/ 42.

ص: 27

فذاك بمكة آوى و حامى و هذا بيثرب جس الحماما(1)107

ابوطالب در خشكسالى مكه، پيامبر را كه طفلى بود، نزد خدا و در جوار كعبه واسطه دعا قرار داده و استسقاء مى نمود. قصيده لاميّه وى معروف است از جمله:

و ابيض يستسقى الغمام بوجهه ثمال اليتامى عصمة للارامل (2)108

ابن جوزى مى گويد: در شرايطى كه امير- (ع)- معاويه را به حسب و نسب خاص او مورد طعن قرار مى داد، اگر ابوطالب ايمان نمى داشت، وى نيز مورد طعن معاويه و ... قرار مى گرفت. و چنين چيزى نقل نشده است.(3)109

از پيامبر سؤال شد: «ما ترجوا لابى طالب؟ قال- (ص)-: كل الخير رجوه من ربى».(4)110

قال المعتزلى: روى باسانيد كثيرة: ان ابا طالب ما مات حتى قال: لااله الا اللَّه، محمد رسول اللَّه- (ص)-.(5)111

علامه امينى- ره- نام بسيارى از بزرگان را ذكر مى كند كه مستقلًا در «اثبات ايمان ابوطالب» كتاب نوشته اند.(6)112

ابوطالب هنگام مرگ در سال دهم بعثت چنين وصيت نمود:

«كونوا له ولاة ولحزبه حماة واللَّه لايسلك احد سبيله الا رَشَد ولا يأخذه بهداه الا سَعَد»(7)113


1- - شرح نهج البلاغه، 14/ 84.
2- )- سيره حلبى، 1/ 125.
3- - «الصحيح من سيرة النبى، 2/ 135».
4- - بحار، 35/ 151.
5- - شرح نهج البلاغه، 14/ 71.
6- - الغدير، 7/ 402 به بعد مراجعه گردد.
7- - سيره حلبى، 1/ 390.

ص: 28

سيماى خديجه- س-

نام پدرش «خويلد بن اسد» و نام مادرش «فاطمه بنت زائده» است. خديجه- س- 68 سال قبل از هجرت بدنيا آمد. به وى لقب «طاهره» مى دادند و همچنانكه خاندانش در «جزيرة العرب» سيادت داشتند، خود او نيز سيده نساء قريش بود. اكنون برخى جلوه هاى عظمت او را در آينه روايات از نظر مى گذرانيم:

خديجه از جمله زنانى است كه به كمال رسيده اند. پيامبر- (ص)- فرمودند:

«كمل من الرجال كثير ولم يكمل من النساء الا مريم بنت عمران و آسيه بنت مزاحم و خديجه بنت خويلد و فاطمه بنت محمد- (ص)-».(1)114

خديجه- س- از بهترين زنان جهان است. پيامبر فرمود:

«خير نساء العالمين مريم بنت عمران آسية بنت مزاحم و خديجة بنت خويلد و فاطمة بنت محمد- (ص)-».(2)115

خديجه- س- از بهترين زنان اهل بهشت است. پيامبر فرمود:

«افضل نساء اهل الجنة خديجة بنت خويلد و ...(3)116

خديجه- س- مورد تحيت خدا و جبرئيل واقع گرديده است. پيامبر فرمود:

اتانى جبرئيل فقال يا رسول اللَّه هذه خديجة ... فاقرء عليها السلام من ربها ومنى.(4)117

قال ابن شهر آشوب «... و روى احمد البلاذرى و ابوالقاسم الكوفى فى كتابيهما والمرتضى فى الشافى و ابوجعفر فى التلخيص ان النبى- (ص)- تزوّج بها و كانت عذراء.(5)118

خديجه- س- تمام اموال خويش را (بويژه در حادثه شعب ابوطالب) به پيامبر بخشيد و در راه نشر اسلام به مصرف رساند تا جايى كه هنگام ارتحال پارچه كفن نداشت.

خديجه در سن 65 سالگى و در ماه رمضان سال دهم بعثت در شعب ابوطالب از دنيا رفت و در قبرستان حَجون به خاك سپرده شد. پيامبر آن سال را كه دو حامى بزرگ خود، يعنى ابوطالب و خديجه را از دست داد «عام الحزن» ناميدند.

**


1- - الفصول المهمة، 129.
2- - اسدالغابة، 5/ 537.
3- - الاستيعاب، 2/ 720؛ با اندكى تغيير در صحيح بخارى، 4/ 164.
4- - اسدالغابه، 5/ 438.
5- - مناقب، 1/ 159.

ص: 29

سيماى دعا در اسلام

از جمله اشتغالات آدمى در حج، دعا و راز و نياز با حضرت حق است. ازاين رو لازم است با فرهنگ دعا بيشتر آشنا شويم: بر پرده كعبه مكتوب است: «ادعونى استجب لكم»(1)119 و جاى جاى سرزمين وحى، زمينه ارتباط با حضرت حق است از اين رو نگرشى بر ابعاد گوناگون دعا در آينه قرآن و حديث امرى ضرورى خواهد بود.

مفهوم دعا:

هرچند دعا به معانى مختلفى آمده است:

كمك خواستن (ادعوا شهدائكم من دون اللَّه).(2)120 دعوت، تشويق و ترغيب (واللَّه يدعوا الى دارالسلام)(3)121 پرسش نمودن (قالوا ادع لنا ربك مبين لنا ...)(4)122 و ... لكن آنچه مصطلحِ مورد بحث ماست كه جايگاه خاصى نيز در اسلام دارد، دعا به معناى خواندن توأم با خواستن است (اجيب دعوة الداع اذا دعان)(5)123 چنين مقوله اى با اصل خلقت و هدف آفرينش ارتباط دارد؛ زيرا اگر فرموده است: «و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون»(6)124 پيامبر- (ص)- نيز مى فرمايد: «الدعا مخ العبادة».(7)125 اكنون بايد مسائلى در مورد دعا ارزيابى شود تا مفهوم دعا بهتر تبيين گردد. اين خواستن چه شرايطى دارد؟ مورد درخواست چه مى تواند باشد؟ چگونه بايد خواست؟ و ...

شرايط دعا:

* شناخت خدا و ايمان به او:

پيامبر به معاذ بن جبل فرمود: «اگر خدا را بطور شايسته مى شناختيد به واسطه دعاى شما كوهها نابود مى شدند»(8)126. قصه مباهله نيز گواه صادقى است بر اين معنا.

ايمان به پيامبر خدا:

مردى از بنى اسرائيل 40 شب دعا كرد و نتيجه نگرفت، به عيسى خطاب شد:

«يا عيسى انه اتانى من غير الباب الذى اوتى منه. انه دعانى و فى قلبه شك منك»(9)127 اخلاص:

«فادعواللَّه مخلصين له الدين»،(10)128 «اجيب دعوة الداع اذا دعانى».(11)129

اخلاص در دعا بيشتر بدين معناست كه تنها از او بخواهد. امام صادق فرمود:

اذا اراد احدكم ان لا يسأل ربه شيئاً الا اعطاه فلييأس من الناس كلهم.(12)130 عبوديت:

«اذا سئلك عبادى عنى ...».(13)131

نفرمود: هرگاه «انسانها» و يا «مخلوقات» مرابخوانند بلكه هرگاه «بندگانم» ...

هماهنگى دل و زبان:


1- - غافر: 60.
2- - بقره: 23.
3- - يونس: 25.
4- - بقره: 70.
5- - بقره: 186.
6- - ذاريات: 56.
7- - عدة الداعى.
8- - الميزان، 3/ 58.
9- - كلمة اللَّه.
10- - غافر: 14.
11- - بقره: 186.
12- - عدة الداعى.
13- - بقره: 186.

ص: 30

امام صادق فرمود: «فاذا دعوتَ فاقبل بقلبك ثم استيقن بالاجابة».(1)132

امام صادق فرمود: «ان اللَّه عزّ و جلّ لا يستجيب دعاءً بظهر قلب ساهٍ».(2)133 حسن ظن به خدا:

در حديث قدسى آمده است: «انَاعند ظنِ عبدى ...»(3)134 يقين به اجابت:

پيامبر فرمود: «ادعوا اللَّه و انتم موقنون بالإجابة».(4)135 دعا همراه با عمل:

پيامبر فرمود: «يا اباذر مثل الذى يدعوا بغير عمل كمثل الذى يرمى بغير وتر».(5)136

در روايات آمده است از جمله كسانى كه دعايش ردّ مى شود كسى است كه:

«رجلٌ جلس فى بيته و قال يا رب ارزقنى فيقال له: الم اجعل لك السبيل الى طلب الرزق».(6)137 اطاعت اوامر و نواهى خداوند:

«اوفوا بعهدى اوفِ بعهدكم»،(7)138 «نسواللَّه فَنَسِيَهم».(8)139

اگر ما همواره اطاعت كنيم و به خداوند پاسخ مثبت عملى بدهيم در اجابت دعا از سوى خداوند نقش دارد.

تداوم ارتباط با خدا:

اينگونه نباشد كه تنها در شدايد درب خانه خدا را بكوبم بلكه اين ارتباط را همواره حفظ نمايم تا آنگاه كه او را مى خوانم خطاب شود: «صوتٌ معروفٌ».(9)140

پيامبر- (ص)- فرمود: تعرف الى اللَّه فى الرخاء يعرفك فى الشدة.(10)141

قرآن مى فرمايد: «و اذامس الانسان الضُرُّ دَعانا لجنبه او قاعداً أو قائماً فلما كشفنا عنه ضره مرّ كأَن لم يَدْعُنا».(11)142 وساطت ائمه- عليهم السلام-: (آنهم به شرط عرفان به حق ايشان.)

«قال اللَّه تعالى: فمن سألنى بهم عارفاً بحقهم و مقامهم او جبت منى الاجابة و كان ذلك حقاً على».(12)143 در ذيل آيه: «يا ايها الذين آمنوا اتقواللَّه و ابتغوا اليه الوسيلة»(13)144 رواياتى نظر به همين وساطت دارند. «به جريان دعاى آدم هنگام هبوط و يونس هنگام وقوع در ظلمات اشاره گردد».

انتخاب زمان:

در كافى بابى است تحت عنوان: «باب الاوقات و الحالات التى ترجى فيها الاجابة». در مجموع روى زمان خاص تكيه شده است مانند:

ليلة القدر عند الاذان مابين منتصف الليل الى الثلث الباقى فى ظُلَم الليل عند هبوب الرياح فى الموتر بعد الفجر بعد الظهر بعد المغرب عند قرائة القرآن عند نزول الغيث عند التقاء الصفّين ليلة الجمعة يوم الجمعة فى الاسحار فى الاعياد كعيد الفطر و المواليد عند الافطار يوم عرفة.

انتخاب مكان:


1- - كافى، كتاب الدعاء.
2- - كافى، كتاب الدعاء.
3- - كلمة اللَّه.
4- - عدة الداعى.
5- - وسائل، كتاب الصلاة، ابواب الدعا.
6- - وسائل، كتاب الصلاة، ابواب الدعا.
7- - بقره: 40.
8- - توبه: 67.
9- - وسائل.
10- - وسائل.
11- - يونس: 12.
12- - وسائل.
13- - مائده: 35.

ص: 31

بديهى است كه انتخاب مكان نيز نقش دارد لذا تأكيداتى در اين زمينه وجود دارد. تحت الميزاب عند زمزم المستجار ارض عرفات حول الكعبه و حرم ائمه- عليهم السلام- بويژه مسجد النبى بين المحراب و المنبر و ...

«فى بيوت اذن اللَّه ان ترفع و يذكر فيها اسمه»(1)145 آداب دعا:

شروع با ياد خدا:

«وللَّه الاسماء الحسنى فادعوه بها»(2)146

امير- (ع)- فرمود: للَّه عزّ وجلّ تسعة و تسعون اسماءً من دعا اللَّه بها استجيب له.(3)147

امام صادق- (ع)- فرمود: اذا اردت ان تدعوا اللَّه فمجده و احمده و سبّحه و هلّله و اثن عليه.(4)148 صلوات بر پيامبر و آل او:

عن ابى عبداللَّه- (ع)-: «كل دعاءٍيُدعَى اللَّه عز و جل به محجوب عن السماء حتى يصلى على محمد و آل محمد».(5)149 اكثار و اصرار در دعا:

عن ابى عبداللَّه- (ع)-: «فاكثر من الدعا»،(6)150 «سَلْ حاجتك و الَحّ فى الطلب فان اللَّه عز و جل يحب الحاح الملحين».(7)151 اجتماع در دعا:

عن ابى عبداللَّه- (ع)-: «ما من رهط اربعين رجلًا اجتمعوا فدعوا اللَّه عز و جل فى امر الا استجاب اللَّه لهم».(8)152 نام بردن حاجات:

يك يك آنها را ياد كند هرچند خداوند «عالم الخفيات» است.

عن ابى عبداللَّه- (ع)-: «ان اللَّه تبارك و تعالى يعلم ما يريد العبد اذا دعاه و لكنّه يحب ان تُبَث اليه الحوائج فاذا دعوتَ فَسَمِّ حاجتك.(9)153 دعا همچون درخواست غريق:

«يا عيسى ادعنى دعاء الحزين الغريق الذى ليس له مغيث».(10)154 بلند كردن دست با خضوع:

«ان رسول اللَّه- (ص)- كان يرفع يديه اذا ابتهل و دعاكما يستطعم المسكين»(11)155 بيمناك بودن در دعا:

«يا موسى كن اذا دعوتنى خائفا مشفقاً و جلًا»(12)156 درخواست با رقّت قلب:

عن ابى عبداللَّه- (ع)-: «اذا رقّ احدكم فليدْعُ فان القلب لا يرّق حتى يخلص»(13)157 گريه در حين دعا:

عن ابى عبداللَّه- (ع)-: «فابكِ و ادع ربكَّ تبارك و تعالى»(14)158 يادآورى: آنچه ذكر شد برخى از شرايط و آداب دعا بود. چه آنكه اصل در نوشتار ما، رعايت اختصار است.


1- - نور: 36.
2- - اعراف: 180.
3- - وسائل.
4- - وسائل.
5- - وسائل.
6- - وسائل.
7- - وسائل.
8- - كافى، كتاب الدعاء.
9- - كافى، كتاب الدعاء.
10- - وسائل.
11- - وسائل.
12- - كلمة اللَّه.
13- - كافى.
14- - وسائل.

ص: 32

اجابت دعا:

آيات و روايات فراوانى گواه است بر اينكه دعا مستجاب مى شود ليكن شيوه و شكل اجابت مختلف است و در مجموع چند صورت در روايات ذكر شده است:(1)159

يعجّل دعوته يؤخر له يدفع عنه السوء يؤجل له فى الاخرة يكفر عنه من ذنوبه.

و اگر بعضاً اجابت نمى شود از آن جهت است كه:

آداب مراعات نشده است شرايط دعا را واجد نيست به مصلحت فرد نيست با سنن الهى وفق نمى دهد و ... علل ديگرى كه در كتب مفصل و روايات وارد است.

سيماى توبه

حج ازآغازش حركت بسوى خداست، از ميقات گرفته با مكه و منى و عرفات و ... در هر نقطه كه قرار گيريم ميدان توبه و بازگشت بسوى خداست از اينرو بجاست تا ابعاد مسأله تبيين گردد.

قبل از هر چيز بايد توجه داشت كه پيشگيرى قبل از درمان است و اين اصل نه تنها در بهداشت جسم، بلكه در بهداشت روح نيز جايگاه ويژه اى دارد.

عن على- (ع)-: «ترك الذنب اهون من طلب التوبه»(2)160

زيرا: ممكن است موفق به توبه نشوى اگر هم بشوى ممكن است از مواردى باشد كه قبول نشود در هر صورت با گناه اگر توبه قبول هم بشود، ديگر روح آن لطافت اولى را ندارد.

قبل از تبيين «باب توبه» بايد خطر آثار گناه را به خود و ديگران گوشزد نمود، تا انگيزه اى جهت پيشگيرى شود.

آثار گناه:

قساوت قلب

قال على- (ع)-: «ما جفت الدموع الا لقسوة القلوب و ما قَسَتِ القلوب الا لكثرة الذنوب»(3)161 سلب نعمت

امام صادق- (ع)-: «ان اللَّه قضى قضاءً حتما الّا يُنعم على العبد بنعمة فيسلبها اياه حتى يحدث العبد ذنبا»(4)162 عدم اجابت دعا

امام باقر- (ع)- در روايتى فرمودند: «ان العبد يسئل اللَّه الحاجة ...» وسائل اجابت فراهم مى شود. فيدنب العبد ذنباً.

فيقول اللَّه للملك: «لاتقض حاجته و احرمه اياها فانه تعرض لسخطى و استوجب الحرمان منى»(5)163

على- (ع)- فرمود: «المعصية تمنع الاجابة»(6)164 قطع روزى

امام باقر- (ع)- فرمود: «ان الرجل ليذنب الذنب فيدرءُ عندالرزق»(7)165 سلب توفيق

امام صادق- (ع)- فرمود: «ان الرجل يذنب الذنب فيُحرَم صلاة الليل»(8)166 الحاد و كفر

«ثم كان عاقبة الذين اساؤالسؤ ان كذبوا بايات اللَّه»(9)167

پيامبر در ضمن گفتارى مى فرمايد:

«فان المعاصى تستولى الضلال على صاحبها حتى توقعه ردّ ولاية وصى رسول اللَّه- ص- و دفع نبوة نبى اللَّه و لاتزال بذلك حتى توقعه فى رد توحيد اللَّه و الالحاد فى دين اللَّه»(10)168

و آثار ديگرى همچون: ايمن نبودن از عذاب الهى قطع باران خشم و لعن الهى كوتاهى عمر فقر عمومى آفاتى چون زلزله بيمارى تسلط اشرار و ... كه در اين باره رواياتى وارد است.(11)169*

بنابر اين اصل بر گناه نكردن است ولى چون آدمى با دنيا، نفس، شيطان و ... روبروست، گاه غفلت بر او مستولى گرديده از اينرو خداوند بر اساس رحمت واسعه خود بابى بنام «توبه» را باز گذارده است. در حديثى است: آنگاه كه شيطان رانده شد قسم ياد نمود: فبما اغويتنى لاقعدن لهم صراطك المستقيم ثم لآتينهم من بين ايديهم و من خلفهم و عن ايمانهم و عن شمائلهم و لا تجد اكثرهم شاكرين.(12)170

بعضى ملائكه گفتند: خدايا پس راه بر بنى آدم بسته شده است. خطاب شد: نه چنين نيست؛ زيرا دو راه بازمانده است يكى آنكه بنده اى دست به توبه و استغفار بالا برد و ديگر اينكه بدين منظور سر بسجده گذارد. كه گناه هفتاد ساله اش آمرزيده خواهد شد.(13)171 شرائط توبه:


1- - عدة الداعى.
2- - نهج البلاغه، ح 170.
3- - بحار، 73/ 354.
4- - كافى، 2/ 273.
5- - كافى، 2/ 273.
6- - غرر الحكم.
7- - كافى، 2/ 271.
8- - كافى، 2/ 272.
9- - روم: 10.
10- - بحار، 73/ 360.
11- - به كافى جلد 2 مراجعه شود.
12- - اعراف: 16.
13- - بحار، 63/ 155.

ص: 33

گناه را از روى جهالت انجام داده باشد، نه با آگاهى و لجاجت:

«انما التوبه على اللَّه للذين يعملون السوء بجهالة»(1)172

فوراً توبه كند:

«ثم يتوبون من قريب»(2)173

پيامبر فرمود: «يابن مسعود لاتقدم الذنب و لاتؤخر التوبة»(3)174

به گناه اعتراف داشته باشد:

«و آخرون اعترفوا بذنوبهم ... عسى اللَّه ان يتوب عليهم»(4)175

تصميم جدى بر ترك داشته باشد:

قال الباقر- (ع)- «المقيم على الذنب و هو يستغفر منه كالمستهزئ»(5)176

توبه نصوح را در آيه «توبوا الى اللَّه توبة نصوحاً»(6)177 به همين معنا گرفته اند.

گذشته را جبران كند:

«الا الذين تابوا و اصلحوا»(7)178 آثار توبه:

آمرزش گناهان: (يغفرلكم ذنوبكم)(8)179- (و انى لغفار لمن تاب)(9)180

تبديل سيئات به حسنات: (الا من تاب ... فاولئك يبدل اللَّه سيئاتهم حسنات)(10)181

احياء روح اميد: (قل يا عبادى الذين اسرفوا ... لا تقنطوا من رحمةاللَّه)(11)182

يافتن زندگى بهره ور: (توبوا اليه يمتعكم متاعاً حسنا)(12)183

نزول بركات: (توبوا اليه يرسل السماء عليكم مدراراً)(13)184

حفظ ارتباط با خدا: (قال الصادق- (ع)-: التوبة حبل اللَّه و مدد عنايته و لابد للعبد من مداومة التوبة على كل حال.(14)185

جبران انحطاط روحى: (قال على- (ع)-: ثمرة التوبة استدراك فوارط النفس)(15)186

رسيدن به رستگارى: (و توبوا الى اللَّه جميعا ايها المؤمنون لعلكم تفلحون)(16)187 درجات توبه:

قال الصادق- (ع)-: كل فرقة العباد لهم توبة. فتوبة الانبياء من اضطراب الشر و توبة الاصفياء من التنفس و توبة الاولياء من تلوين الحضرات وتوبة الخاص من الاشتغال بغير اللَّه و توبة العام من الذنوب.(17)188**

كاملترين توبه:

شخصى نزد حضرت امير- (ع)- گفت: استغفراللَّه. حضرت فرمود: آيا مى دانى استغفار چيست؟ استغفار درجه انسانهاى والامقام است و براى آن شش چيز لازم است:

الندم على ما مضى العزم على ترك العود اليه ابداً ان تؤدى الى المخلوقين حقوقهم* ان تعمد الى كل فريضة عليك ضيّعتها فتؤدى حقّها ان تعمد الى اللحم الذى نبت على السُحت فتذيبه بالأحزان حتى تلصق الجلد بالعظم و ينشأ بينهما لحم جديد ان تذيق الجسم الَم الطاعة كما اذقته حلاوة المعصية. فعند ذلك تقول: استغفراللَّه.(18)189


1- - نساء: 17.
2- - نساء: 17.
3- - بحار، 77/ 104.
4- - توبه: 102.
5- - بحار، 78/ 81.
6- - تحريم: 8.
7- - آل عمران: 89.
8- - احزاب: 71.
9- - طه: 82.
10- - فرقان: 70.
11- - زمر: 53.
12- - هود: 3.
13- - هود: 52.
14- - بحار، 6/ 31.
15- - مستدرك، 29/ 348.
16- - نور: 31.
17- - بحار، 6/ 31.
18- - نهج البلاغه، ح 417.

ص: 34

سيماى ياد خدا

رمز اصلى عبادت توجه به ساحت قدس ربوبى است. مثلًا در مورد نماز كه جلوه اى از عبادت است، خداى سبحان مى فرمايد: «اقم الصلوة لذكرى»(1)190 و اين ياد را در بيرون نماز نيز حفظ كن «فاذا قضيتم الصلوة فاذكرواللَّه قياما و قعودا و على جنوبكم».(2)191 درحج نيز يكى از امورى كه توجه به آن لازم است ياد خداست، دورى از غفلت هاست. كه بهترين فرصت ها نبايد ارزان از دست برود از اينرو بحث «ذكر» مى تواند مفيد باشد.

** مراتب ذكر:

لفظى و لسانى: «اذكروا اللَّه ذكراً كثيراً و سبحوه بكرة و اصيلًا»(3)192

امام صادق- (ع)- مى فرمايد: «اكثروا ذكر اللَّه ما استطعتم فى كل ساعة»(4)193

معنوى و قلبى: «الذين آمنوا و تطمئن قلوبهم بذكر اللَّه»(5)194

مهم مرتبه دوم است. زيرا بسيارند افرادى كه در مرتبه اوّل هستند، زبان ذكر مى گويد ولى دل غافل است. زبان تلبيه مى گويد ولى دل غفلت بسر مى برد و ...

آثار ذكر:

* آرامش قلبى «الا بذكر اللَّه تطمئن القلوب»(6)195

* نورانيت دل على- (ع)- فرمود: «عليك بذكر اللَّه فانه نورالقلوب»(7)196

* حيات دل پيامبر فرمود: «بذكراللَّه تحيى القلوب و بنسيانه موتها»(8)197

* تقويت روح على- (ع)- فرمود: «مداومة الذكر قوّة الارواح»(9)198

* درمان بيمارى دل على- (ع)- فرمود: «ذكر اللَّه دواء اعلال النفوس»(10)199

* جلب نظر الهى «اذكرونى اذكركم».(11)200 پيامبر- (ص)- فرمود: «من اكثر ذكراللَّه احبّه»(12)201

* بصيرت دل على- (ع)- فرمود: «من ذكر اللَّه استبصر»(13)202

* دورى از گناه «اقم الصلوة لذكرى».(14)203 و در جايى فرمود: «ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر(15)204 و لذكر اللَّه اكبر ...»

* مصونيت از اشتباه قال رسول اللَّه- (ص)-: «يقول اللَّه عز و جل. اذا كان الغالب على العبد الاشتغال بى ... لا يسهو اذا سهى الناس».(16)205

* مصونيت از نفاق على- (ع)- فرمود: «من اكثر ذكر اللَّه فقد برئ من النفاق»(17)206


1- - طه: 14.
2- - نساء: 103.
3- - احزاب: 41 و 42.
4- - بحار، 78/ 93.
5- - رعد: 28.
6- - رعد: 28.
7- - غرر الحكم.
8- - مجموعه ورام، 360.
9- - غرر الحكم.
10- - غرر الحكم.
11- - بقره: 152.
12- - بحار، 93/ 160.
13- - غرر الحكم.
14- - طه: 14.
15- - عنكبوت: 45.
16- - كنز العمال، 1872.
17- - غرر الحكم.

ص: 35

* طرد شيطان على- (ع)- فرمود: «ذكر اللَّه مطردة للشيطان»(1)207

* دورى از شهوات قال السجّاد: «اللهم صل على محمد وآل محمد و اجعلنا من الذين اشتغلوا بالذكر عن الشهوات»(2)208**

زمانهاى ويژه ذكر:

هنگام رودر رويى با دشمن «يا ايها الذين آمنوا اذا لقيتم فئة فاثبتوا و اذكروا اللَّه كثيراً»(3)209

هنگام ورود به بازار قال على- (ع)-: «اكثروا ذكر اللَّه عز و جل اذا دخلتم الأسواق»(4)210

هنگام خشم: قال النبى- (ص)- «اوحى اللَّه الى نبىّ من انبيائه ... اذكر نى عند غضبك»(5)211

هنگام كوچ از عرفات به مشعر الحرام «فاذا افضتم من عرفات فاذكرواللَّه عند المشعر الحرام»(6)212

هنگام انجام يافتن مناسك «فاذا قضيتم مناسككم فاذكرواللَّه»(7)213

هنگام فراغ از نماز «فاذا قضيتم الصلوة فاذكرواللَّه»(8)214

هنگام مرگ قال على- (ع)-: «افضل الاعمال ان تموت و لسانك شاغل بذكراللَّه»(9)215

هنگام مصيبت «قال على- (ع)-: «ذكر عندالمصيبة حسن جميل»(10)216

هنگام گناه «قال على- (ع)-: «ذكر اللَّه عندما حرم اللَّه فيكون ذلك حاجزاً»(11)217

هنگام خلوت امام صادق فرمود: «شيعتنا الذين اذاخلوا ذكرو اللَّه كثيراً»(12)218**

موانع ذكر:

اموال و اولاد «يا ايها الذين آمنوا لا تلهكم اموالكم و لا اولادكم عن ذكر اللَّه»(13)219

امكانات رفاهى «ولكن متعتهم و آبائهم حتى نسوا الذكر»(14)220

دنيا گرايى «فاعرض عمن تولى عن ذكرنا ولم يرد الا الحيوة الدنيا»(15)221

فزون طلبى «الهيكم التكاثر»(16)222

(17)223


1- - غرر الحكم.
2- - صحيفه سجاديه.
3- - انفال: 45.
4- - غرر الحكم.
5- - بحار، 75/ 321.
6- - بقره: 198.
7- - بقره: 200.
8- - نساء: 103.
9- - قصار الجمل، 1/ 228.
10- - بحار، 78/ 55.
11- - بحار، 78/ 55.
12- - بحار، 93/ 162.
13- - منافقون: 9.
14- - فرقان: 18.
15- - نجم: 29.
16- - تكاثر: 1.
17- مركز تحقيقات حج، سوژه هاى سخن (در مكه و مدينه)، 1جلد، نشر مشعر - تهران، چاپ: 1.

ص: 36

مسائل اقتصادى «رجال لاتليههم تجارة و لابيع عن ذكراللَّه»(1)224

«و اذارأو تجارة او لهوا انفضوا اليها»(2)225

پيروى شهوات «عن على- (ع)- ليس فى المعاصى اشد من اتباع الشهوة فلا تطيعوها فتشغلكم عن ذكر اللَّه»(3)226

پرخورى عن السجاد- (ع)-: «ان قوة البطنة و قوة الميلة و سكر الشيع و عزة الملك مما يثبط و يبطئ عن العمل و ينسى الذكر»(4)227*

هشدار «و من اعرض عن ذكرى فان له معيشة ضنكاً»(5)228


1- - نور: 37.
2- - جمعه: 10.
3- - غرر الحكم.
4- - بحار 78/ 129.
5- طه: 124.

ص: 37

سيماى تقيه در اسلام

«قال اللَّه تعالى: لايتخذ المؤمنون الكافرين اولياء من دون المؤمنين و من يفعل ذلك فليس من اللَّه فى شئ الا ان تتقوا منهم تقاة ...».(1)229

تبيين سيماى تقيه، يكى از مقوله هاى مهم و شايان توجه است. چه بسا افرادى افراطى مسلك، تصور كنند مسأله «تقيّه» ساخته و پرداخته انديشه اى خاص است و از سويى برخى به تفريط گرفتار آمده و همواره استتارى عمل نمايند.

مفهوم تقيه:

اين واژه از ريشه «وقاية» بمعناى نگهدارى و نگاهداشتن، گرفته شده است. در حقيقت برخورد استتارى و استفاده از سپر و ماسك را جهت خود نگهدارى از آفات، تقيه گويند. بنابر به شيوه اى تقيه اطلاق مى گردد كه در آن فرد ضمن انجام مقصود، تلاش مى كند اثرى برجاى نگذارد و ضربه اى بر او يا ايده و آرمان او وارد نيايد.

** اقسام تقيه:

تقيه سلبى (خوفى، كتمانى) تقيه ايجابى (مداراتى)

عمدتاً تقيه به يكى از دوشكل صورت مى گيرد. در فرض نخست فرد، در شرايط اضطرارى قرار گرفته و ضرورى مالى، جانى، عِرضى و ... را بر خويش گمان مى برد. از اينرو و براى آنكه از تعرض آنان مصون بماند، عملى را بر وفق مذهب مخالف و يا بر خلاف مسلك خود انجام مى دهد. گويا آيه 28 سوره آل عمران و آيه 106 سوره نحل به اين قسم اشاره دارد. همچنين است اگر بر اثر سلطه حكومتى جائر و باطل و يا بر اثر حاكميت مخالف، مذهب حقه در معرض خطر قرار گيرد كه در چنين مواردى بايد با پنهان داشتن انديشه و اعتقاد حق خود، از مذهب حق حراست نمود. كه آنچه در آيه 28 سوره غافر آمده است گوياى همين معناست. اكنون آيات و روايات را يادآور مى شويم:

*** آيه 28 سوره آل عمران: «لا يتخذ المؤمنون الكافرين اولياء من دون المؤمنين و من يفعل ذلك فليس من اللَّه فى شئ الا ان تتقوا منهم تقاة».

***

آيه 106 سوره نحل: «من كفر باللَّه من بعد ايمانه الا من اكره و قلبه مطمئن بالايمان ولكن من شرح بالكفر صدرا فعليهم غضب من اللَّه».

***

آيه 28 سوره غافر: «وقال رجل مؤمن من آل فرعون يكتم ايمانه اتقتلون رجلا ان يقول ربى اللَّه و قد جائكم بالبينات من ربكم. و ان يك كاذبا فعليه كذبه و ان يك صادقا ...»

*** در روايتى از امام باقر نقل است كه فرمود: «كل شئ خاف المؤمن على نفسه فيه الضرر فله فيه التقية».(2)230

ايضا: «التقية فى كل ضرورة و صاحبها اعلم بها حين تنزل به».(3)231

امام صادق به معلى بن خنيس مى فرمايد: «يا معلى! اكتم امرنا و لاتذعه فانه من كتم امرنا و لم يذعه اعزه اللَّه به فى الدنيا و جعله نورا بين عينه فى الآخرة يقود الى الجنة. يا معلى! من اذع امرنا و لم يكتمه ازلّه اللَّه به فى الدنيا و نزع النور من بين عينيه فى الاخرة و جعله ظلمة تقوده الى النار. يا معلى! ان التقية من دينى و دين آبائى و لادين لمن لاتقية له».(4)232

و ايضا حضرتش به ابن ابى يعفور مى فرمايد: «اتقوا على دينكم و اححبوه بالتقيه فانه لا ايمان لمن لا تقية له انما انتم فى الناس كالنحل فى الطير و لو ان الطير يعلم ما فى اجواف النحل مابقى منها شئ الا اكلته و لو ان الناس علموا ما فى اجوافكم انكم تحبونا اهل البيت لاكلوكم بالسنتهم و لنحلوكم فى السرو العلانيه رحم اللَّه عبدا منكم كان على ولايتنا».(5)233*

تا كنون بحث از شكل اول تقيه بود. ليكن در فرض دوّم كه تقيه مداراتى است، هدف از تقيه با استفاده از روشى ايجابى «مدارا نمودن» تحقق مى پذيرد. بعنوان مثال: در فرض نخست كه تقيه سلبى بود، خود را بى نماز قلمداد مى كند، ولى در اين شكل از تقيه؛ يعنى تقيه مداراتى با عنصر مخالف همراه شده. در كارهاى مشترك بگونه اى هماهنگ شركت كرده و با حسن معاشرت به انجام وظيفه مى پردازد. شايد بشود گفت در تقيه خوفى و كتمانى مصلحت شخصى وجود دارد و ضرر متوجه شخص است ولى در اين مورد بيشتر، مصالح عمومى و حفظ مجموعه مكتب و آرامان، مورد نظر است. آنچه در روايات وارد است در باب شركت در نماز جماعت ايشان و ... از همين قبيل است. به يك نمونه توجه فرماييد:

امام صادق به هشام بن حكم كه از شاگردان بلندپايه حضرت است فرمود:

«اياكم ان تعملوا عملًا نعيّر به فان ولد السوء يعيّر والده بعمله. كونوا لمن انقطعتم اليه زينا ولا تكونوا علينا شينا. صلوافى عشايرهم و عودوا مرضاهم و اشهدوا جنائزهم و لايسبقونكم الى شئ من الخير. فانتم اولى به منهم واللَّه ما عبداللَّه بشئ احب اليه من الخبأ قلت و ما الخبأ قال التقية».(6)234*

عملكرد ما در بعضى امور عبادى، امروزه از اين باب است چه آنكه حفظ وحدت و تقويت مشتركات و بهره گيرى از آن در جهت مبارزه با استكبار جهانى و ايادى او، مهمترين مصلحت در راه حفظ كيان اسلامى ماست. توصيه امام- س- و رهبرى معظم انقلاب، به رعايت و حفظ وحدت و پرهيز از امور موهِن در حرمين شريفين، ريشه در فرهنگ اصيل اسلامى دارد. در روايتى امام باقر- (ع)- مى فرمايد: التقية تُرس المؤمن، التقية حرز المؤمن.(7)235

و در ذيل آيات (فصلت: 34- نمل: 89) آمده از امام صادق- (ع)- است كه «التى احسن» و «حسنة» همان تقيه است.(8)236 فوايد و آثار تقيه:


1- - آل عمران: 28.
2- - وسائل الشيعه، 11/ 468.
3- - وسائل الشيعه، 11/ 468.
4- - وسائل، 11/ 465.
5- - وسائل، 11/ 461.
6- - وسائل الشيعه، 11/ باب 24.
7- - وسائل، 11/ 461.
8- - وسائل، 11/ 461.

ص: 38

حفظ كيان اسلام و عقايد حقه پيروان اهل بيت- عليهم السلام- ايجاد وحدت و الفت ميان فرق اسلامى جلوگيرى از هدر رفتن امكانات و نيروى انسانى پرداختن به مسائل مهم و مشترك جهان اسلام.

* يادآورى: تقيه بر حسب موارد، حكمى مختلف پيدا مى كند. گاهى واجب است، گاهى حرام و ... پس اينگونه نيست كه در همه جا جارى و سارى باشد. «به حكم متفاوت نماز در مسجد و هتل اشاره رود.»

**

ارزشها و ضد ارزشها

در علم اخلاق و تربيت اسلامى مجموعه اى از «بايدها» و «نبايدها» مطرح است. چه امورى «ارزش» به حساب آيند و چه مواردى «ضد ارزش»؟ ائمه در سخنان گهربار خويش ما را به ارزشها ترغيب و از ضد ارزشها برحذر داشته اند. اكنون بجاست از هر فرصتى استفاده شود و ميراث ائمه- عليهم السلام- احيا گردد تا حيات اخلاقى و معنوى جامعه تأمين و تضمين گردد. براى اين منظور رواياتى كوتاه را برگزيديم و اين مجموعه از سخنان امام على- (ع)- از كتاب گرانسنگ «غرر» است. سزاوار است در هر جلسه و نشست اوّل يك حديث خوانده شود.

***

الرابح من باع العاجلة بالآجلة.

من ابتاع آخرته بدنياه ربحهما و من باع آخرته بدنياه خسرهما.

آفة الآمال، حضور الآجال.

اطع اخاك وان عصاك وصِلْهُ وان جفاك.

بئس النسب سوء الادب.

* المؤمن من كان حبه للَّه و بعضه للَّه واخذه للَّه و تركه للَّه.

الدنيا تَعُزُّ و تّضُرُّ و تَمُرُّ.

ثمرة الامل، فساد العمل.

احْسَنُ الحسنات حُبُّنا و اسوء السيئات بغضنا.

لا ايمان لمن لا امانة له.

البخل يكسب العار و يدخل النار.

من استبدّ برأيه هلك.

من اشْرَف الشَرَف الكف عن التبذير والسَرَف.

* اذا ظهرت الجنايات ارتفعت البركات.

البطنة تمنع الفطنة.

الشبع يفسد الورع.

زينة البواطن اجمل من زينة الظواهر.

التوبة تستنزل الرحمة.

التوبة تطهر القلوب و تغسل الذنوب.

جانبوا الاشرار و جالسوا الاخيار.

الجواد فى الدنيا محمود و فى الآخرة مسعود.

من جاد، ساد.

مَن حسن جواره كَثُر جيرانه.

جهاد النفس مَهر الجنة (ثمن الجنة).

ثلاثة يوجبن المحبة: حسن الخلق و السخاء و التواضع.

زيارة بيت اللَّه امن من عذاب جهنم.

الرزق مقسوم، الحريص محروم.

من احسن المكارم، تجنّب المحارم.

الحسود، لايسود.

الحسد، يذيب الجسد.

الانسان، عبد الاحسان.

من كثر احسانه، احبّه اخوانه.

احذروا ناراً حَرُّها شديد و قَعْرها بعيد و حليّها حديد ..

احذروا ناراً لجبها عتيد و لَهبُها شديد و عذابها ابداً جديد.

لا يسعد احد الا باقامة حدود اللَّه و لا يشقى احد الا باضاعتها.

احذر كل عمل يعمل فى السر و يستحيى منه فى العلانية.

احذر كل عمل يرضاه عامله لنفسه و يكرهه لعامة المسلمين.

عليك بلزوم الحلال و حسن البر بالعيال و ذكر اللَّه فى كل حال.

شر الاشرار من لايستحيى من الناس و لايخاف اللَّه سبحانه.

من حارب الناس حُرِب و من امن السلب سلب.

طوبى لمن بادر اجله و اخلص عمله.

طوبى لمن اخلص للَّه عمله و علمه و حبّه و بغضه و اخذه و تركه و كلامه.

حسن الاخلاق يدر الارزاق و يونس الرفاق.

اطْهَر الناس اعراقاً، احسنهم اخلاقاً.

سلامة الدين و الدنيا فى مداراة الناس.

انظر الى الدنيا نظَرَ الزاهد المفارق و لاتنظر اليها نظر العاشق الوامق.

الدنيا دار اولها عناء و آخرها فناء فى حلالها حساب و فى حرامها عقاب.

طلاق الدنيا، مَهر الجنة.

مداومة المعاصى تقطع الرزق.

عليكم بلزوم الدين و التقوى و اليقين.

ص: 39

المؤمن دائم الذكر، كثير الفكر، على النعماء شاكر و فى البلاء صابر.

اياك ان يفقدك ربك عند طاعته او يراك عند معصيته.

اذا قلّت الطاعات كثرت السيئات.

رحم اللَّه امرءً الْجَمَ نفسه عن معاصى اللَّه.

صلة الرحم تدر النعم و تدفع النقم.

عداوة الاقارب امَرُّ من لسع العقارب.

رضاك عن نفسك من فساد عقلك.

رحم اللَّه امرءً بادر الاجل و كذب الامل و اخلص العمل.

سَلِ الرفيق قبل الطريق.

التقرب الى اللَّه بمسألته والى الناس بتركها.

سرّك اسيرُك فان افشيته صرت اسيره.

من افشى سرّاً استودعه فقدخان.

رُبَّ كلامٍ جوابه السكوت.

ابْخَلُ الناس من بخل بالسلام.

حسن السيرة عنوان حسن السريرة.

كن مشغولا بما انت عنه مسئول.

شكر النعمة امان من حلول النقمة.

قرين الشهوات، اسير التبعات.

الصدق امانة اللسان وحلية الايمان ..

صلاح الظواهر عنوان صحة الضمائر.

حسن الظن من افضل السجايا.

آفة الدين، سوء الظن.

من عفَّ خف وزده وعظم عنداللَّه قدره.

افضل الناس من شغله معايبه عن عيوب الناس.

من غلب عليه غضبه و شهوته فهو فى حيّز البهائم.

* ابغض الخلايق الى اللَّه المغتاب.

احسن الناس عيشاً من عاش الناس من فضله.

عزّ القنوع خير من ذل الخضوع.

اللسان ميزان الانسان.

* صلاح الانسان فى حبس اللسان و بذل الاحسان.

من باع نفسه بغير نعيم الجنة فقد ظلمها.

كن وصى نفسك و افعل فى مالك ما نخب ان يفعله فيه غيرك.

اياك و النّميمه فانها تزرع الضغينه و تبعد عن اللَّه و الناس.

العاقل من غلب هواه و لم بيع آخرته بدنياه.

عجبت لمن نسى الموت و هو يرى من يموت.

عنوان فضيلة المؤمن عقله و حسن خلقه.

نعم الاعتداد العمل للمعاد.

من كان عند نفسه عظيما كان عندللَّه حقيراً.

السعيد من اخلص الطاعة.

انصح الناس لنفسه اطوعهم لربه.

لا يسعد امرءً الابطاعة اللَّه و لا يشقى امرءً الا بمعصية اللَّه.

شر الناس من يظلم الناس.

ان المسكين رسول اللَّه فمن اعطاه فقد اعطى اللَّه.

احفظ عمرك من التضييع له فى غير العبادة والطاعات.

طوبى لمن شغل قلبه بالفكر و لسانه بالذكر.

من قَلَّ كلامه، قَلَّ آثامه.

اياك و الملق فان الملق ليس من خلايق الايمان.

اطيب المال ما اكتسب من حلّه.

الانصاف يرفع الخلاف و يوجب الايتلاف.

لا شرف اعلى من التقوى.

ص: 40

سيماى هجرت پيامبر- (ص)-

با توجه به اينكه:

هجرت، در راستاى نشر مكتب، يك گام اساسى است.

و

پيامبر در مكه در تنگناى فشار مشركين قرار داشت تا آنجا كه تصميم به قتل وى گرفتند.

و

يثرب آماده استقبال و پذيرش پيامبر- (ص)- بود.

پيامبر به امر الهى مكه را به قصد مدينه ترك گفتند و اين هجرت مبدأ تاريخ اسلام است. اكنون براى تبيين فرازهاى فوق خصوصياتى در مورد هر يك فهرست گونه تقديم مى گردد:

آيات هجرت:

«ان الذين توفيهم الملائكة ... قالوا الم تكن ارض اللَّه واسعة فتهاجروا فيها و من يهاجر فى سبيل اللَّه يجد فى الارض مراغما كثيراً و سعة و من يخرج من بيته مهاجراً الى اللَّه و رسوله ثم يدركه الموت فقد وقع اجره على اللَّه».(1)237

ياعبادى الذين آمنوا ان ارضى واسعة فاياى فاعبدون».(2)238

«و بعضى آيات ديگر ...».

اهداف هجرت:

رها شدن از رنج و فشار مثل هجرت مسلمانان به حبشه

نشر دين و تشكيل حكومت مثل هجرت پيامبر به مدينه

امر به معروف و نهى از منكر مثل هجرت امام حسين به مكه و ...

تحصيل علوم و معارف اطلبو العلم ولو بالصين

پاداش هجرت:

* لأكفرن عنهم سيئاتهم (3)239* رضى اللَّه عنهم (4)240 فقد وقع اجره على اللَّه (5)241 يجد فى الارض مراغما كثيرا وسعة(6)242 ليرزقنهم اللَّه رزقا حسناً(7)243 اعظم درجة عند اللَّه و اولئك هم الفائزون (8)244 اولئك هم الصادقون (9)245 اولئك هم المؤمنون حقا(10)246 لقد تاب اللَّه على النبىّ و المهاجرين (11)247 اولئك يرجون رحمة اللَّه.(12)248**

همگام با هجرت:

نزاع ديرينه اى ميان اوس و خزرج وجود داشت. و كار به جايى رسيده بود كه يك مصلح نياز بود تا بر اين درگيريها پايان دهد. همزمان شش نفر از خزرجيان به مكه آمده و در برخورد با پيامبر جذب اسلام شدند بازگشت آنان سبب شد تا جرقه اى در مدينه بوجود آيد و زمينه دو پيمان عقبه گردد.

نخستين پيمان عقبه:

زمان: سال دوازدهم بعثت. مكان: عقبه در سرزمين منى. تعداد يثربيان: دوازده نفر.

متن پيمان: ان لانشرك باللَّه شيئا ولانسرق ولانزنى ولا نقتل اولادنا ولانأتى ببهتان نفتربه بين ايدينا وارجلنا ولا نعصيه فى معروف.

** دومين پيمان عقبه:

زمان: سال سيزدهم بعثت. مكان: عقبه در سرزمين منى. تعداد: هفتاد و سه نفر كه دو تن آنان زن بودند.

متن پيمان: دفاع از وجود مقدس پيامبر- (ص)-. «به سيره ابن هشام مراجعه گردد».

** يادآورى:

پيامبر در پى اين پيمانها ضمن اعزام مبلّغ «مصعب بن عمير» به مدينه، وعده دادند در اولين فرصت مكه را به قصد مدينه ترك گويند.

و اما هجرت پيامبر- (ص)-:

در ماه ربيع الاول سال سيزدهم بعثت بوقوع پيوست.

با نزول آيه «و اذ يمكر بك الذين كفروا ...(13)249 پيامبر از نقشه دارالندوه آگاه و آهنگ سفر نمود.

خانه پيامبر در محاصره 40 تن از مشركان قريش بود.

على- (ع)- در بستر پيامبر قرار داشت و همين شأن نزول آيه: «و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات اللَّه»(14)250 گرديد.

پيامبر با تلاوت آيه اول تا نهم سوره يس خانه را بسوى غار ثور ترك كردند.

نقشه مشركان با ديدن امير- (ع)- در بستر نقش بر آب شده و آنان در تعقيب پيامبر روانه مى شوند.

پيامبر سه شب در غار ثور ماندند.

آيه مربوط به غار ثور: «الَّا تنصروه فقد نصره اللَّه اذ اخرجه الذين كفروا ثانى اثنين ازهما فى الغار اذيقول لصاحبه لاتحزن ان اللَّه معنا فانزل اللَّه سكينته عليه و ايّده بجنود لم تروها و جعل كلمة الذين كفروا السفلى و كلمة اللَّه هى العليا واللَّه عزيز حكيم.(15)251 ادامه جريان:

صد شتر براى يافتن پيامبر- (ص)- جايزه تعيين شده بود.

شب چهارم امير- (ع)- سه شتر به همراه راهنمايى امين براى پيامبر آماده و به محل اختفاء گسيل داشت.

پيامبر به سوى مدينه حركت و روز دوازدهم ربيع الأول وارد دهكده قبا در نزديكى مدينه شدند.

على- (ع)- پس از انجام كارها و پرداخت امانات به اهلش با فواطم و برخى ماندگان راهى مدينه شد.

پيامبر يك هفته در قبا ماندند و اولين مسجد را در اسلام بنا گذاردند «لمسجد اسس على التقوى ...».

على- (ع)- و همراهان در پانزدهم ربيع الاوّل وارد قبا شده و به پيامبر و ياران مهاجر، ملحق گرديدند.

پيامبر از قبا عازم مدينه شدند و با گذر از ثنية الوداع (نام محلى است) مورد استقبال آنانكه بعدها لقب انصار يافتند، قرار گرفتند.

طَلَع البدر علينامن ثنيات الوداع

وجب الشكر عليناما دعا للَّه داع

ايها المبعوث فيناجئت بالامر المطاع

* پس از ورود به مدينه، ناقه حضرت در زمينى كه مربوط به دو طفيل يتيم بنامهاى «سهل» و «سهيل» بود زانو زد و خانه ابوايوب محل سكونت حضرت شد.

پيامبر در روز ورود به مدينه كه روز جمعه بود در مركزيت قبيله بنى سالم نماز جمعه را اقامه فرمود.

** رويدادهاى پس از هجرت:

سال اول:

1- ساختن مسجد «پايگاه بزرگ اسلامى».

2- ايجاد اخوت و برادرى ميان مردم.

اخوت ميان سيصد تن از مهاجر و انصار منعقد شد از جمله ميان پيامبر- (ص)- و على كه اهل سنت نيز اين منقبت را ذكر نموده اند. با اين بيان پيامبر كه فرمود: يا على انت بمنزلة هارون ... انت اخى فى الدنيا والآخرة.(16)252

3- انعقاد پيمان دفاعى با يهود يثرب.

برخى مواد آن عبارتند از:

يهود متعرض مسلمانان نشوند مسلمين و يهوديان با دشمن مشترك خود بجنگند مرجع حل اختلافات پيامبر- (ص)- است. اگر مسلمانان براى حفظ مدينه جنگ نمايند يهود ساكن يثرب سهميه خود را پرداخت نمايد.

از ظالم و مجرم نبايد حمايت گردد.

هيچ كس حق ندارد بدون اجازه پيامبر- (ص)- از پيمان خارج گردد.

هم پيمانان بايد بر اساس نيكى با يكديگر مناسبات داشته باشند.

4- گسترش اسلام در تيره هاى مختلف موجود در مدينه و اطراف آن.

سال دوّم: عمده ترين حوادث اين سال عبارتند از:

1- اعزام نيروهاى گشتى به سوى خطوط تجارتى قريش

«در سال دوم هجرت هشت «سريّه» صورت پذيرفت».

2- تغيير قبله از بيت المقدس به كعبه. آيات تبديل قبله:

قد نرى تقلب وجهك ...(17)253 وما جلعنا القبلة التى ...(18)254


1- - نساء: 100- 97.
2- - عنكبوت: 56.
3- - آل عمران: 195.
4- - توبه: 100.
5- - نساء: 100.
6- - نساء: 100.
7- - حج: 58.
8- - توبه: 20.
9- - حشر: 8.
10- - انفال: 74.
11- - توبه: 117.
12- - بقره: 218.
13- - انفال: 30.
14- - بقره: 207.
15- - توبه: 40.
16- - ينابيع المودة، 1/ 226.
17- - بقره: 144.
18- - بقره: 143.

ص: 41

3- جنگ بدر: و اذ يعدكم اللَّه احدى الطائفين ...(1)255

كاروان قريش كه هزار شتر، مال التجاره آن را- به ارزش تقريبى پنجاه هزار دينار- حمل مى كرد، در حال بازگشت به مكه بود.

پيامبر تصميم به مصادره آن در قبال غارت شدن اموال مهاجران در مكه، گرفت.

هشتم رمضان سال دوم هجرت با 313 تن مدينه را ترك گفت. و در زفران نزديك بدر موضع گرفت.

ابوسفيان، قافله دار كاروان تجارتى قريش فردى را بنام ضمضم به مكه فرستاد تا مردم خبر كند و او نيز به مكه آمده و فرياد نمود:

«اللطيمة اللطيمة اموالكم مع ابى سفيان قد عرض لها محمد فى اصحابه لا ارى ان تدركوها الغوث الغوث»

پيامبر با اطلاع يافتن از عزيمت قواى مشركان، جهت پشتيبانى كاروان، به مشورت با اصحاب خود پرداخت چه آنكه وى به قصد نبرد نيامده بود.

عامه نيز اعتراف كرده اند كه چه كسانى آيه يأس خواندند تا آنكه پيامبر- ص- با سخن مقداد شاد شد كه به پيامبر گفت: تصميم با شماست و ما در ركاب شمائيم.(2)256

پيامبر چند اعزام اطلاعاتى به منطقه استقرار نيروهاى مشركان داشتند. كه يك مورد توسط خود حضرت انجام شد.

پس از مقدماتى در 17 رمضان جنگ تن به تن و عمومى انجام و در نتيجه:

هفتاد نفر از قريش را كشته هفتاد تن را اسير نمودند.

شهدا كه چهارده نفر بودند در همان سرزمين بدر دفن شدند و كشتگان قريش به درون چاهى ريخته شدند.

4- ازدواج مبارك دو همسر نمونه «على- (ع)- و فاطمه- س-».

5- اخراج يهود بنى قين قاع، از مدينه.

6- غزوات محدودى مانند: غزوة الكدر، غزوة السويق، عزوة ذى الامر.

***

سال سوّم: رويداهاى عمده عبارتند از:

1- ادامه اعزام سرايا.

2- جنگ احُد، كه توضيح آن به شرح زير است:

مشركان در مقام جبران شكست بدر برآمده بدين منظور عمروعاص و چند تن ديگر به ميان قبايل رفته تا تدارك نبردى ديگر را فراهم آوردند.

عباس عموى پيامبر- (ص)- طى نامه اى پيامبر را در جريان نقشه شوم قريش قرار داد.

ارتش قريش پس از آمادگى بسوى مدينه رهسپار و در وادى عقيق در دامنه كوه احد استقرار يافت.

ارتش قريش روز پنجم شوال و ارتش اسلام روز ششم شوال در منطقه حاضر شدند و روز هفتم صف آرايى شد.

از نكات شايان توجه: 1- مشورت پيامبر و دو نظريه قلعه دارى و خروج از شهر 2- اشتياق به شهادت در ميان مسلمانان بود «به مثل عمرو بن جموح كه يك پاى سالم داشت و چهار فرزند در منطقه عملياتى اشاره شود» «ويا حنظله فرزند ابوعامر كه پدر در جناح مشركان است و پسر در اولين روز ازدواج به جبهه مى آيد».

نيروى دشمن حدود 4000 تن و نيروى اسلام حدود 1000 تن بودند.

عبداللَّه ابى كه در رأس منافقان است با 300 تن از ميانه راه از جمع هزار نفرى مسلمين جدا شد و بازگشت.

عبداللَّه بن حبيبه به همراه 50 تن براى حفظ گردنه عينين تعيين شدند.

دشمن از چند حربه اسفاده كرد تا شايد پيروز شود:

1- استفاده از زنان با خواندن ترانه هاى تحريك آميز:

نحن بنات طارق نمشى على النمارق

ان تقلبوا نعانق او تدبروا نفارق

2- استفاده از جنگ روانى:

اولًا فرياد نمودند كه الا قد قتل محمد- (ص)-، الا قد قتل محمد- (ص)- عده اى به دنبال آن دست از نبرد كشيدند. قرآن آنان را سرزنش كرده و مى فرمايد:

«و ما محمد الا رسول قدخلت من قبله الرسل افان مات او قُتل انقلبتم على اعقابكم ...»(3)257


1- - انفال: 7.
2- - به سيره ابن هشام و تاريخ طبرى مراجعه شود.
3- - آل عمران: 144.

ص: 42

ثانياً شعارى سر دادند كه شايد بهره بردارى كنند:

گفتند: اعْلُ هُبَل اعْل هبل پيامبر بلافاصله فرمود بگوييد: اللَّه اعلى و اجل.

گفتند: ان لنا العزّى و لاعزّى لكم پيامبر بلافاصله فرمود بگوييد: اللَّه مولنا و لا مولى لكم.

نتيجه نبرد:

نتيجه ابتدايى پيروزى مسلمانان و فرار دشمن.

نتيجه نهايى شكست مسلمانان و ...

عوامل پيروزى رهبرى و فرماندهى پيامبر ايمان قوى رزمندگان عشق به شهادت رزم افرادى چون امير- (ع)- كه مفتخر گرديد به نداى: لافتى الّا على لاسيف الا ذوالفقار.

عوامل شكست سستى در ادامه نبرد سرپيچى از فرمان پيامبر در حفظ گردنه نزاع بر سر تقسيم غنائم «و لقد صدقكم اللَّه وعده اذ تحسّونهم باذنه حتى اذا فشلتم و تنازعتم فى الامر و عصيتم ...(1)258

كشته شدگان قريش بيست و دو نفر و شهداى اسلام هفتاد و اندى نقل شده است.

برخى نكات، شايان توجه بيشتر است مانند:

برخورد هند زن ابوسفيان با بدن حمزه سيد الشهدا.

از همسر عمروبن جموح كه چند شهيد داده بود وضع جنگ را پرسيدند گفت: خدا را شكر كه پيامبر سالم است.

داستان حنظله غسيل الملائكه.

حضور على بن ابيطالب كه 12 تن از كشتگان قريش با ذوالفقار وى بدرك واصل شدند. و با وجود 50 زخم در بدنش پروانه وار از شمع وجود پيامبر- (ص)- دفاع مى كرد.

از حوادث سال سوم هجرى، ميلاد تابناك امام مجتبى- (ع)- در نيمه رمضان است.

***

سال چهارم: رويدادهاى عمده عبارتند از:

1- حادثه رجيع و بئر معونه.

* در هر دو حادثه مبلّغانى به مناطق مختلف اعزام شدند كه در مسير ابلاغ رسالت الهى خود، هدف دشمن قرار گرفته و به شهادت رسيدند. در حادثه اول شش نفر و در رخداد دوّم 40 نفر بودند.

2- غزواتى چون: غزوة بنى النضير، غزوه ذات الرقاع.

3- ميلاد نوربخش امام حسين- عليه السلام- در سوم شعبان.

** سال پنجم: رويدادهاى عمده عبارتند از:

1- غزواتى چون: غزوه دومة الجندل.

2- پايان بخشيدن به غائله بنى قريظه.

3- جنگ خندق (احزاب) كه شرح آن در زير فهرست مى گردد:

چون دسته هاى مختلف از مشركان و نيز از يهوديان در آن شركت داشتند آن را «غزوه احزاب» و چون در اين جنگ به پيشنهاد سلمان فارسى اطراف مدينه «خندق» حفر گرديده بود آن را «غزوه خندق» نيز خوانند.

از سه هزار مسلمان، هر ده نفر متصدى حفر چهل ذراع گرديد. در اين صورت طول خندق دوازده هزار ذراع يعنى نزديك پنج و نيم كيلومتر خواهد شد.

تعداد نيروهاى احزاب حدود ده هزار تن نقل گرديده است.

مقر نيروهاى اسلام در دامنه سلسله جبال «سلع» كه اكنون مساجد سبعه در آن واقع است، قرار داشته است.

دشمن يك ماه پشت خندق ماند و تنها چند تن معدود توانستند از آن عبور كنند.

بنى قريظه كه در داخل محدوده خندق بودند پيمان شكنى نموده و قول مساعدت به نيروهاى متحدين را دادند. اينجا بود كه پيامبر براى تقويت روحيه سپاه اسلام فرياد زدند:

«اللَّه اكبر! ابشروا يا معشر المسلمين بالفتح»

از جمله قهرمانانى كه از خندق عبور كرده بودند «عمروبن عبدود» بود.


1- - آل عمران: 152 به بعد.

ص: 43

او رجز مى خواند:

ولقد بحجت من النداءبجمعكم هل من مبارز

در ميان سكوت دو سپاه على فرياد زد:

لاتعجلنّ فقد اتاك مجيب صوتك غير عاجز

پيامبر- (ص)- فرمود: برز الإيمان كلّه الى الشرك كله

و چون نبردى سرنوشت ساز بود، در ارزش ضربه امير- (ع)-، پيامبر فرمود: ضربة على يوم الخندق افضل من عبادة الثقلين.

نتيجه: فرار ذلت بار احزاب بدليل رزم قهرمانانه على، امدادهاى الهى و ... برخى عوامل ديگر.

** سال ششم: رويدادهاى عمده عبارتند از:

1- عزواتى چون: غزوه ذى قرد، غزوه بنى المصطلق.

2- بيعت رضوان لقد رضى اللَّه عن المؤمنين ...(1)259

3- صلح حديبيّه. كه شرح آن در زير فهرست مى گردد:

پيامبر- (ص)- در ماه ذيقعده سال ششم به قصد انجام عمره راهى مكه مى شوند.

دشمن مشرك، احساس خطر مى كند و تصميم گرفتند كه پيامبر را منع كنند و سال آينده وى و همراهان را براى ورود به مكه آزاد گذارند.

قرارداد و پيمانى ميان طرفين منعقد گرديد و چون اين پيمان نامه در حديبيه تقرير گرديد به اين نام خوانده مى شود.

موادو محتواى پيمان:

ترك دهساله جنگ از سوى طرفين.

پناهندگى قريش ممنوع ولى پناهندگى به قريش مجاز.

منع آزار مسلمين در مكه و لزوم احترام به جان و مال آنان.

آزادى پيمان با هر قبيله اى براى طرفين.

منع تجاوز به اموال يكديگر.

آثار و پيامدها:

امام صادق فرمود: و ما كان قضية اعظم بركة منها

1- بسيارى از اين پس به اسلام گرويدند چون ديگر نگرانى از سوى مشركان نداشتند.

2- قبايلى با مسلمانان هم پيمان شدند.

3- فكر پيامبر از ناحيه جنوب آسوده گشت.

4- ارتباط ديگران با مدينه بسيار شد. به گونه اى كه در فتح مكه ده هزار نفر زير لواى اسلام بودند.

5- براى مسلمانان مكه امنيت به ارمغان آورد.

و ... آثارى ديگر.

** سال هفتم: رويدادهاى عمده عبارتند از:

1- ارسال پيام و اعزام سفير به رؤساى كشورها و امپراطورها.

2- فتح خيبر. (چون با مناسبتهاى ايام حج ارتباطى ندارد توضيح داده نمى شود).

3- انجام عمرة القضاء.

**


1- - فتح: 18.

ص: 44

سال هشتم: رويدادهاى مهم عبارتند از:

1- غزواتى چون: غزوه موته، غزوه ذات السلاسل.

2- فتح مكّه.

3- جنگ حنين.

4- غزوه طائف.

از ميان اين حوادث «فتح مكه» شايان توجه بيشترى است، لذا بدان اشاراتى خواهيم داشت:

در رمضان سال هشتم حضرت و هزاران نفر همراه، مدينه را به قصد مكه ترك گفتند.

ريشه و زمينه اصلى اين اقدام، تهاجم مشركين به مسلمين بوده است كه به پيامبر گزارش شد:

هم بيّتونا بالوتير هجّداوقَتَلونا رُكّعاً و سُجَّداً

* با رعايت اختفا تا نزديكى مكه آمدند و در نقاط مرتفع آتش افروختند.

عباس بن عبدالمطلب به جانب مكه رفت و در ميانه راه ابوسفيان را ديده و او را نزد پيامبر آورد.

ابو سفيان كه حضور نيروى عظيم اسلام را ديد روانه شهر شد و دستور عدم مقاومت داد.

ارتش اسلام در حالى كه آواى وحدت سر مى دادند وارد مكه شدند. «الحمدللَّه الذى صدق وعده و نصر عبده و هزم الاحزاب وحده ...

بتها را از كعبه سرنگون ساختند.

سخنرانى پيامبر در اجتماع مكّيان وپيام آزاديبخش اذهبوا فانتم الطلقاء.

***

سال نهم: رويدادهاى مهم عبارتند از:

1- غزوه تبوك «جيش العسرة».

2- عزيمت هيئت نمايندگى ثقيف به مدينه.

3- اجراى مراسم «برائت از مشركان» در سرزمين منى.

على- (ع)- مأموريت يافت ضمن قرائت آيات اوّل برائت، قطعنامه 4 ماده اى را نيز در اجتماع حجاج قرائت نمايد:

قطعنامه:

بت پرستان حق ورود به خانه خدا را ندارد.

طواف با بدن برهنه ممنوع است.

هيچ بت پرستى از اين پس حق شركت در مراسم حج را ندارد.

مشركانى كه پيمانى با مسلمانان ندارند ظرف مدت چهار ماه مهلت دارند تا ايمان آورند و يا آماده نبرد باشند و آنان كه پيمان دارند پيمانشان محترم است.

***

سال دهم: رويدادهاى مهم عبارتند از:

1- داستان مباهله با هيئت نمايندگان نجران.

2- حجةالوداع و در انجام آن حادثه غدير خم تا رحلت پيامبر- (ص)- در اوائل يازدهمين سال هجرى.

مباهله با نصاراى نجران:

زمان: 21 يا 24 يا 25 ذيحجه. مكان: در نقطه اى كه اكنون مسجد الاجابة ناميده مى شود.

ص: 45

پيامبر به موازات ارسال پيام به سران دول، نامه اى نيز به «ابو حارثه» اسقف نجران نوشت.

* ابوحارثه پس از مشورت با صاحب نظران تصميم به اعزام هيأتى به مدينه گرفت اين هيأت گرفت اين هيأت مركب از شصت تن بود.

مذاكراتى در مدينه ميان پيامبر- (ص)- و هيأت انجام شد كه جوهره و عصاره آن دعوت به توحيد بود.

پيك وحى فرا رسيد فمن حاجك فيه من بعد ما جائك من العلم فقل تعالوا يدع ...(1)260

در زمان موعود، هيأت نجرانى پيامبر را به همراه على و فاطمه و حسنين- عليهم السلام- مشاهده نمودند كه راهى محل مباهله اند. اسقف نجران گفت:

من چهره هايى را مى بينيم كه هرگاه دست به دعا بلند كنند و از درگاه الهى بخواهند تا بزرگترين كوهها را از جاى بركند، كنده خواهد شد. صلاح نيست مباهله كنيم زيرا ممكن است نابود شويم و نه تنها ما، كه ممكن است دامنه عذاب گسترش يابد و تمام مسيحيان جهان نابود شوند.

نتيجه: آنان از مباهله منصرف و حاضر به پرداخت جزيه در قبال حكومت اسلامى گرديدند.

***

حجة الوداع: «حج بلاغ و حج اسلام نيز خوانند.»

پيامبر در ذيقعده سال دهم، اعلان داشتند كه عازم حج اند و اين خبر مسرور كننده اى براى مردم بود.

در بيست و ششم همان ماه، «ابودجانه» را جانشين خود در مدينه قرار داد و با بيش از شصت قربانى عازم گرديد.

از ذوالحليفه «مسجد شجره» محرم شدند و بسوى مكه عزيمت كرده، چهارم ذيحجه وارد مكه شدند.

پيامبر در عرفات در محل مسجد نمره سخنرانى ايراد نمود حاوى موارد زير:

1- لزوم احترام به جان و مال يكديگر 2- توجه دادن به اداى حقوق ديگران 3- حرمت ربا 4- پرهيز از پيروى شيطان 5- لزوم حفظ حقوق خانوادگى 6- لزوم احترام به شخصيت و حق زن 7- اخوت جامعه اسلامى 8- ابطال سنت هاى جاهلى و بالاخره بيان ثقلين انى تارك فيكم ...

حادثه تاريخى غدير:

پيامبر از حجةالوداع برمى گشتند. پيك الهى نازل ياايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك ...(2)261

محل حادثه، منطقه جحفه. ... وصل الى غدير خم من الجحفة التى تنشعب فيها طرق المدنيين و المصريين و العراقيين.

اعلان توقف گرديد و پيامبر در اجتماع عظيم مردم خطبه اى خواندند حاوى:

1- خبر از مرگ قريب الوقوع خويش.

2- اقرار گرفتن از همگان بر توحيد، نبوت و معاد.

3- تكيه روى ثقلين.

ثم اخذ بيد على حتى رؤى بياض آباطهما و عرفه القوم اجمعون فقال ايها الناس من اولى الناس بالمؤمنين من انفسهم؟ قالوا اللَّه و رسوله اعلم. قال ان اللَّه مولاى و انا مولى المؤمنين و انا اولى بهم من انفسهم فمن كنت مولاه فعلى مولاه يقولها ثلاث مرّات. ثم قال: اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله الا فليبلّغ الشاهد الضائب ثم لم يتفرقوا حتى نزل ... اليوم اكملت لكم دينكم ... فقال الرسول: اللَّه اكبر على اكمال الدين و اتمام النعمة و رضى الربّ برسالتى و الولاية لعلى من بعدى.

ثم طفق القوم يهنئون اميرالمؤمنين. و ممن هنّأه فى مقدم الصحابة: الشيخان ابوبكر و عمر كل يقول: بخّ بخّ لك يا بن ابيطالب اصبحت مولاى و مولى كل مؤمن و مؤمنة.

** رواة حديث غدير: از صحابه صد و ده نفر. از تابعين هشتاد و چهار نفر و از علماى قرون 360 نفر.

علامه امينى- ره- در ذيل آيه «يا ايها الرسول بلغ ...» سى سند نقل مى كند كه شأن نزول آيه را، داستان غدير و نصب حضرت على به زمامدارى مى دانند. منهم: ابوسعيد سجستانى- ابن عساكر شافعى- جلال الدين سيوطى- سليمان قندوزى حنفى.(3)262

حديث غدير را احمد بن حنبل به 40 سند، ابن حجر عسقلانى به 25 سند، جزرى شافعى به 80 سند، ابو سعيد سجستانى به 120 سند، ابوالعلاى همدانى به 100 سند و ... ديگران نيز نقل كرده اند.


1- - آل عمران: 61.
2- - مائده: 67.
3- - به الغدير جلد 1 مراجعه گردد.

ص: 46

سيماى مسجد

خداوند از ميان انسانها، نباتات، جمادات، زمان، مكان و ... برگزيده هايى دارد. مثلًا از ميان انسانها «انبياى»، از بين نباتات «تين و زيتون» از جمادات «كعبه، حجرالاسود و ...» از ميان زمانها «جمعه، ماه رمضان و ...» از ميان مكانها «حرم، عرفات و ...» از جمله مساجد برگزيده خدايند لذا براى آنها تشريف قائل شده و لقب «بيت اللَّه» را به آنها اختصاص داده است.

** مساجد مهم:

مسجد الحرام مسجد النبى مسجد الاقصى مسجد الكوفه.

اولين مسجد در اسلام:

مسجد قبا فانه المسجد الذى اسس على التقوى من اول يوم.

ساختن مسجد:

انما يعمر مساجد اللَّه من آمن باللَّه واليوم الآخر(1)263

طبق روايات وارده يكى از صدقات جاريه ساختن مسجد است.

قال النبى- (ص)-: عمّار مساجد اللَّه هم اهل اللَّه تعالى.

رفتن به مسجد:

عن النبى- (ص)- من مشى الى مسجد يطلب فيه الجماعة كان له بكل خطوة سبعون الف حسنة و يرفع له من الدرجات مثل ذلك.(2)264

عن الصادق- (ع)-: عليكم باتيان المساجد فانها بيوت اللَّه فى الارض و من آتاها متطهراً طهره اللَّه من ذنوبه.(3)265 همسايه مسجد:

عن على- (ع)-: حريم المسجد اربعون ذراعاً و الجوار اربعون داراً من جوانبها.(4)266

عن على- (ع)-: لا صلاة لجار المسجد الا فى المسجد الا ان يكون له عذر اوعلة فقيل و من جار المسجد؟ قال من سمع النداء.(5)267 گريز از مسجد:

عن الصادق- (ع)-: من صل فى بيته جماعة رغبة عن المسجد فلا صلوة له و لا لمن صلى معه الا من علة تمنع من المسجد.(6)268

و عنه ايضا: لا غيبة لمن صلى فى بيته و رغب عن جماعتنا.(7)269


1- - توبه: 18.
2- - بحار، 76/ 336.
3- - امالى، صدوق.
4- - بحار، 84/ 3.
5- - بحار، 83/ 379.
6- - وسايل 3/ 512.
7- - بحار، 83/ 354.

ص: 47

ان اميرالمؤمنين بلغه ان قوما لايحضرون الصلوة فى المسجد فخطب فقال: لايؤاكلونا ولايشاربونا ولايناكحونا ولايشاورونا ولايأخذوا من فيئنا شيئاً.(1)270

قال النبى- (ص)-: من سمع النداء فخرج من غير علة فهو منافق الا ان يريد الرجوع اليه.(2)271

قال الصادق- (ع)-: من رغب عن جماعة المسلمين سقطت عدالته.(3)272

قال الصادق- (ع)-: من رغب عن جماعة المسلمين وجب هجرانه.(4)273

آنچه در بالا ذكر شد در حج ضرورى تر است چه آنكه حفظ وحدت در رأس امور است. بنابر اين بايد حجاج به شركت در جماعات ترغيب شوند بويژه با توجه به آنكه:

«من صلى معهم فى الصف الاول كان كمن صلى مع رسول اللَّه- (ص)-»

و بر همگان لازم است كه:

نظافت مسجد را رعايت كنند. مسجد را معبر قرار ندهند. از مقابل صفوف عبور نكنند. رعايت احكام وقف را بنمايند. از خوردن و خوابيدن در مساجد پرهيز نمايند. هنگام نماز خارج نشوند. بغير امور عبادى اشتغال نورزند.* از صبحت بلند و قهقهه بپرهيزند و ...

گام به گام در حج

بر صاحبدلال راهى ديار عشق است كه پيش از هر چيز، به آماده سازى درون خويش پرداخته و به جاى كعبه معبود، معبود كعبه را قصد نمايند (اذا اردت الحج فجرد قلبك للَّه)(5)274 و آنگاه قبل از سوار شدن بر مركب راه، از مركب گناه و تمايلات نفسانى پياده شود (اغتسل بماء التوبة الخالصة)(6)275 چرا كه خداوند پاكان و پاكدلان را پذيراست (ان اللَّه يحب التوابين و يحب المتطهرين)(7)276 حال با ضميرى پاك و قلبى بى زنگار آهنگ سفر نما و آسوده باش (فاللَّه خير حافظا و هو ارحم الراحمين)(8)277 در اين سفر به باب الورود حرم كبريايى «ميقات» كه رسيدى نيازمند اذن دخولى، پس چنان كن كه تلبيه ات چونان نغمه عاشقانه و با شور و حرارتى خاص از اندرون جانت طنين افكند. تا اگر گفتى:


1- - وسائل، 83/ 479.
2- - بحار، 83/ 354.
3- - بحار، 83/ 354.
4- - بحار، 83/ 354.
5- - مصباح الشريعه، 142.
6- - همان.
7- - بقره: 222.
8- - يوسف: 64.

ص: 48

«لبيك اللهم لبيك، لبيك لا شريك لك لبيك، ان الحمد و النعمة لك و الملك لا شريك لك لبيك» پاسخ «لا لبيك و لا سعديك» را نشنوى. زيرا: «من حج من غير حلّه ثم لبىَّ قال اللَّه عزّوجلّ: لا لبيك و لاسعديك»(1)278 ولى اگر از روى ايمان و اخلاص تلبيه را اداء نمودى بر تو مژده باد كه امام باقر- (ع)- فرمود:

«من لبىّ فى احرامه سبعين مرة ايمانا و احتساباً اشْهَدَاللَّه له الف الف ملكٍ ببرائة من النار و برائة من النفاق».(2)279

آنگاه است كه تو را به مطاف عرشيان راهى هست و صاحب خانه تو را به سوى خويش فرامى خواند كه «وليطّوّفوا بالبيت العتيق»(3)280 و بدان كه طواف خويش را بر گرداگرد «مقصود كعبه» قرار ده و نه «كعبه مقصود». در مطاف اگرچه در ميانه جمعيت انسانهايى. ولى با آنها نباش و بر سيره اولياى الهى عمل كن. طاووس يمانى مى گويد امام زين العابدين- (ع)- را ديدم، گرداگرد كعبه به طواف مشغول بود، با شور و نوايى خاص خداى را مى خواند و همواره اشك مى ريخت گاه مى گفت:

اتحرقنى بالنار يا غاية المنى فاين رجايى ثم اين محبتى

اتيت باعمال قباح رديّةومافى الورى خلق جنى كجنايتى

فزادى قليل ما اراه مبلغاأَلِلزاد ابكى ام ابعد مسافتى (4)281

و گاهى بر خاك مى افتاد و اظهار تذلل و خضوع در محضر حضرت حق مى نمود و ... خدمتش رسيدم كه اى عزيز پيامبر خدا، اين جزع و فزع ترا چه باد؟ كه پدرت على، مادرت فاطمه و جدّت پيامبر- (ص)- است حضرتش فرمود اينها را رها ساز و مطرح نساز كه:

«خلق اللَّه الجنة لمن اطاعه و احسن ولو كان عبداً حبشياً و خلق اللَّه النار لمن عصاه و لوكان قرشيا».(5)282

و بدان كه كعبه و اطراف آن، درون و برون آن ميدان تقرب است، محل پاكسازى وجود از ضد ارزشها است جايگاه جلب حسنات است چه بر گردش طواف كنى يا در گوشه اى به نماز ايستى و يا تنها به كعبه (كو سنگ نشانى است كه ره گم نشود) نظاره كنى. امام صادق- (ع)- فرمود:

«ان للَّه تبارك و تعالى حول الكعبة عشرين و مأه رحمة منها ستّون للطائفين و اربعون للمصلين و عشرون للناظرين».(6)283

يكبار ديگر به خود آى. آيا مى دانى در چه مكان مقدسى قرار دارى؟

امير- (ع)- مى فرمايد:

«و وقفوا مواقف انبيائه وتشبّهوا ملائكته المطيفين بعرشه يحرزون الارباح فى متجر عبادته و يتبادرون عنده موعد مغفرته».(7)284

پس از آنكه طواف را به پايان بردى، تلاش كن با خدا بيعتى دوباره كنى و ميثاقى مجدّد را نمايان سازى كه پيامبر- (ص)- فرمود:

«طوفوا بالبيت و استلموا الركن (الحجر الاسود) فانه يمين اللَّه فى ارضه يصافح بها خلقه مصافحة العبد او الدخيل و يشهد لمن استلمه بالموافاة».(8)285

پس از فراغت از طواف، آهسته و در حالى كه به تاريخچه كعبه و آنانكه در طول تاريخ پروانه وار گرد اين شمع چرخيده اند و برخى در حِجر آرميده اند، مى انديشى، روانه زمزم شو و از بركات آن بهره جو.

امام صادق- (ع)- از پيامبر نقل مى كند كه فرمود:

«ماء زمزم شفاء لما شرب له».(9)286

اينك و پس از آنكه يكبار خضوع و خشوع و وقار خويش را آزموده اى (اذا دخلت المسجد الحرام فادخله حافيا على السكينة و الوقار و الخشوع)(10)287 بار ديگر و در ميدانى ديگر (صفاه و مروه) آن حالت را آزمايش كن. امام صادق- (ع)- فرمود:

«ماللَّه عزوجل منسك احب الى اللَّه عزوجل من موضع السعى و ذلك انه يذل فيه كل جبار عنيد».(11)288

پس در ميانه اين دو كوه كه خدايش فرمود: (ان الصفا و المروة من شعائر اللَّه)،(12)289 و تنها هاجر آزمايش نشد بلكه ميدان آزمودن صبر، توكل، جهاد، اخلاص، ايثار، تعبد و ... در يك كلمه «ايمان» هر فردى است كه در اين ديار گام مى نهد. و مژده باد بر او كه در روايتى آمده است:

الحاج اذا سعى بين الصفا و المروة خرج من ذنوبه.(13)290 الساعى بين الصفا و المروة تشفع له الملائكة.(14)291


1- - محجةالبيضاء 2/ 210.
2- - كافى 4/ 335.
3- - حج/ 29.
4- - بحار 99/ 198.
5- - مناقب 4/ 151
6- - كافى 4/ 240
7- - نهج البلاغه خطبه اوّل.
8- - علل الشرايع 2/ 424
9- - فقه الرضا/ 46.
10- - كافى 4/ 401 از امام صادق- (ع)-.
11- - علل 2/ 118.
12- - بقره 158.
13- - من لايحضره الفقيه 2/ 135.
14- - همان.

ص: 49

* اذا سعيت بين الصفا و المروة كان لك عنداللَّه اجر من حج ماشياً.(1)292

نقطه اى نيست كه در آن قدم گذارى و گامى بى بهره ماند. چه اينكه اينجا سرزمينى مقدس است و تو مهمان صاحب خانه اى با فضل و عنايتى نامحدود هستى. از فرصت ها بهره گير بويژه آن گاه كه خود را در ميان خيل عظيم حاضران در عرفات مى بينى البته و صد البته كه بايد بهوش بود زيرا: سفيدپوشان صحنه عرفات بعضى «حجيج» و برخى «ضجيج» اند تو در كدامين قافله اى؟

زهرى است در محضر امام سجاد- (ع)- در عرفات. او حجاج را چيزى حدود پانصد هزار تخمين مى زند حضرت فرمودند:

«... يا زهرى ما اكثر الضجيج و اقل الحجيج فقال الزهرى: كلهم حجاج افهم قليل؟ فقال- (ع)- له يا زهرى ادن الىّ وجهك فادناه اليه فمسح بيده وجهه ثم قال انظر فنظر الى الناس قال الزهرى: فرأيت اولئك الخلق كلّهم قردة لا ارى فيهم انساناً الا فى كل عشرة آلاف واحداً من الناس ... ثم قال- (ع)- لى: من حج والى موالينا و هجر معادينا و وطن نفسه على طاعتنا ... فذلك هو الحاج و الباقون هم من قد رأيتهم ... حدثنى ابى عن جدى رسول اللَّه- (ص)- انه قال ... انما الحاج المؤمنون المخلصون الموالون لمحمد و على محبيهما المعادون لشأنهما».(2)293***

اكنون اگر اين پايانه راه را، عرفات و مشعر و منى را آنگونه كه شايسته است طى نمودى، بر خويشتن ببال كه از گذشته ها و گناهانت پاك گرديده و پرونده جديد اعمال را در پيش روى دارى. مردى در مسجدالحرام از امام صادق- (ع)- پرسش نمود: چه كسى گناهش از همه بزرگتر است فرمود:

«من يقف بهذين الموقفين عرفة و مزدلفة و سعى بين هذين الجبلين ثم طاف بهذا البيت و صلّى خلف مقام ابراهيم ثم قال فى نفسه او ظنّ ان اللَّه لم يغفر له فهو من اعظم الناس وزراً».(3)294***

و در همه اين ميادين كه پشت سرگذاردى و يا در پيش روى دارى هزاران نكته نهفته است كه بدون آنها، حج قالبى بى قلب است و كالبدى بى روح و جان. به سيرت حج بينديش و نه به صورت آن.

امام سجاد- (ع)- از حج بازمى گشتند، شخصى بنام «شبلى» خدمت حضرت مى رسد. امام پرسيدند:

* حجيت يا شبلى؟ قال نعم يابن رسول اللَّه*

فقال عليه السلام: انزلت الميقات و تجرّدت عن مخيط الثياب و اغتسلت؟ قال نعم. قال- (ع)- فحين نزلت الميقات، نويت انك خلعت ثوب المعصية و لبست ثوب الطاعة؟ قال لا. قال- (ع)- فحين اغتسلت نويت انك اغتسلت من الخطايا و الذنوب؟ قال لا. قال- (ع)- فما نزلت الميقات و لا تجرّدت عن مخيط الثياب ولا اغتسلت.

***

قال- (ع)-: ادخلت الميقات وصليّت ركعتى الاحرام ولبّيت؟ قال نعم. قال- (ع)-: فحين دخلت الميقات نويت انك بنية الزيارة؟ قال لا. قال- (ع)- فحين صليت الركعتين نويت انك تقربّت الى اللَّه بخير الاعمال من الصلوة و اكبر حسنات العباد؟ قال لا. قال- (ع)-: فحين لبيّت نويت انك نطقت للَّه سبحانه بكل طاعةٍ و صَمِتَّ على كل معصية؟ قال لا. قال- (ع)-: ما دخلت الميقات ولا صليّت و لا لبيّت.

***

ثم قال- (ع)- له: ادخلت الحرم و رأيت الكعبه و صليّت؟ قال نعم. قال- (ع)-: فحين دخلت الحرم، نويت انك حرّمت على نفسك غيبة تستغيبها المسلمين من اهل ملة الاسلام؟ قال لا. قال- (ع)- فحين وصلت مكة، نويت بقلبك انك قصدت اللَّه؟ قال لا. قال- (ع)-: فما دخلت الحرم و لا رأيت الكعبة و لا صليّت ثم قال- (ع)- طُفت بالبيت و مسست الأركان وسعيت؟ قال نعم. قال- (ع)- فحين سعيت نويت انك هربت الى اللَّه و عرف ذلك منك علام الغيوب؟ قال لا. قال- (ع)- فما طفت بالبيت و لا مسست الأركان و لاسعيت.

***

ثم قال- (ع)- له: صافحت الحجر و وقفت بمقام ابراهيم و صليت به ركعتين؟ قال نعم. فصاح- (ع)- صيحةً كاد يفارق الدنيا ثم قال آه آه.

ثم قال- (ع)-: من صافح الحجرالاسود فقد صافح اللَّه تعالى فانظر يا مسكين. لاتضيّع اجر ما عظم حرمته و تنقض المصافحة بالمخالفة و قبض الحرام نظير اهل الآثام. ثم قال- (ع)-: نويت حين وقفت عند مقام ابراهيم انك وقفت على كل طاعة و تخلفت عن كل معصية؟ قال لا. قال- (ع)-: فحين صليّت فيه ركعتين نويت انك صليّت بصلوة ابراهيم و ارغمت بصلاتك انف الشيطان؟ قال لا. قال- عليه السلام- فما صافحت الحجرالأسود ولا وقفت عندالمقام و لا صليّت فيه ركعتين.

***

ثم قال- (ع)- له: اشرفت على بئر زمزم و شربت من مائها؟ قال نعم. قال- (ع)-: انويت انك اشرفت على الطاعة و غضضت طرفك عن المعصية؟ قال لا. قال- (ع)- فما اشرفت عليها و لا شربت من مائها.

***

ثم قال- (ع)- له: اسَعَيْتَ بين الصفا و المروة و مشيت و تردّدت بينهما؟ قال نعم. قال- (ع)-: نويت انك بين الرجاء و الخوف؟ قال لا. قال- (ع)- فما سعيت و لا مشيت و لا ترددت بين الصفا و المروة.

***

قم قال- (ع)-: اخَرَجت الى منى؟ قال نعم. قال- (ع)-: نويت انك آمنت الناس من لسانك و قلبك و يدك؟ قال لا. قال- ع- فما خرجت الى منى.

***

ثم قال- (ع)- له: اوَقَفْتَ الْوَقفة بعرفة و طلعت جبل الرحمة و عرفت وادى نمرة و دعوت اللَّه سبحانه عندالميل و النمرات؟ قال نعم. قال- (ع)-: هل عرفت بموقفك بعرفة، معرفةاللَّه سبحانه امر المعارف و العلوم و عرفت قبض اللَّه على صحيفتك و اطلاعه على سريرتك و قلبك؟ قال لا. قال- (ع)-: نويت بطلوعك جبل الرحمة ان اللَّه يرحم كل مؤمن و مؤمنة و يتوالى كل مسلم و مسلمة؟ قال لا. قال- (ع)- فنويت عند نمرة انك لا تأمُرُ حتى تأتمر و لاتزجر حتى تنزجر؟ قال لا. قال- (ع)- فعندما وقفت عند العلم و النمرات، نويت انها شاهدة لك على الطاعات حافظة لك مع الحفظة بامر رب السموات؟ قال لا. قال- (ع)-: فما وقفت بعرفة ولا طلعت جبل الرحمة و لاعرفت نمرة و لادعوت و لاوقفت عند النمرات.

***

ثم قال- (ع)-: مررت بين العلمين و صليّت قبل مرورك ركعتين و مشيت بمزدلفة و لقطت فيها الحصى و مررت بالمشعر الحرام؟ قال نعم. قال- (ع)-: فحين صليّت ركعتين نويت انها صلوة شكر فى ليلة عشر تنفى كل عسر و تيسر كل يسر؟ قال لا. قال- (ع)-: فعند ما مشيت بين العلمين و لم تعدل عنهما يمينا و شمالًا نويت ان لا تعدل عن دين الحق يمينا و شمالًا لا بقلبك و لا بلسانك و لا بجوارحك؟ قال لا. قال- (ع)- فعندما مشيت بمزدلفة ولقطت منها الحصى نويت انك رفعت عنك كل معصية وجهل و ثَبَّتْتَ كل علم و عمل؟ قال لا. قال- (ع)- فعند ما مررت بالمشعر الحرام نويت انك اشعرت قلبك اشعار اهل التقوى و الخوف للَّه عزوجل؟ قال لا. قال- (ع)- فما مررت بالعلمين و لا صليّت ركعتين و لا مشيت بالمزدلفة و لا رفعت منها الحصى و لا مررت بالمشعر الحرام.

***

ثم قال- (ع)- له: وصلت منى و رميت الجمرة وحلقت رأسك و ذبحت هديك و صليت فى مسجد الخيف و رجعت الى مكه وطُفْتَ طواف الافاضة؟ قال نعم. قال- (ع)- فنويت عندما وصلت منى و رميت الجمار انك بلغت الى مطلبك و قد قضى ربك لك كل حاجتك؟ قال لا. قال- (ع)- فعند ما رميت الجمار، نويت انك رميت عدوك ابليس و عصيته بتمام حجك النفيس؟ قال لا. قال- (ع)- فعند ما حَلَقْتَ رأسك نويت انك تطهرت من الادناس و من تبعة بنى آدم و خرجت من الذنوب كما ولدتك امك؟ قال لا. قال- (ع)- فعند ما صليت فى مسجد الخيف نويت انك لاتخاف الا اللَّه عز و جل و ذنبك و لاترجوا الا رحمةاللَّه تعالى قال لا. قال- (ع)-: فعندما ذبحت هديك نويت انك ذبحت حنجرة الطمع بما تمسكت به من حقيقة الورع و انك اتبعت سنة ابراهيم- (ع)- بذبح ولده و ثمرة فؤاده ...؟ قال لا. قال- (ع)-: فعندما رجعت الى مكة و طُفْتَ طواف الافاضة نويت انك افضت من رحمةاللَّه تعالى و رجعت الى طاعته و تمسكّت بودّه و ادّيت فرائضه و تقرّبت الى اللَّه تعالى؟ قال لا. قال له زين العابدين: فما وصلت منى و لا رميت الجمار و لا حلقت رأسك ولا ادّيت نُسُكك و لا صليّت فى مسجد الخفيف و لا طفت طواف الافاضة و لاتقرّبت. ارجع فانك لم تحج.

«فطفق الشبلى يبكى على ما فرّطه فى حجه».(4)295***


1- - محاسن 1/ 65.
2- - مستدرك 2/ 167.
3- - وافى 2/ 42.
4- - مستدرك 2/ 176.

ص: 50

چند روايت مفيد

عن سيف التمار قال: قلت لابى عبداللَّه عليه السلام: اتيت الحجرالاسود فوجدت عليه الزحام فلم الق الا رجلًا من اصحابنا فسألته فقال: لابدّ من استلامه فقال: ان وجدته خالياً والا فسلّم من بعيد. «كافى 4/ 405»

* عن ابى عبداللَّه- (ع)-: من صلى معهم فى الصف الاول كان كمن صلى خلف رسول اللَّه- (ص)- فى الصف الاول. «وافى 2/ 182»

* عن الصادق- (ع)-: قال ... خالقوا الناس باخلاقهم، صلوا فى مساجدهم و عودوا مرضاهم و اشهدوا جنائزهم و ان استطعتم ان تكونوا الائمه و المؤذنين فافعلوا فانكم اذا فعلتم ذلك قالوا هؤلاء الجعفرية رحم اللَّه جعفراما كان احسن ما يؤدب اصحابه و اذا تركتم ذلك قالوا هؤلاء الجعفرية فعل اللَّه بجعفر ما كان اسوء ما يؤدب اصحابه. «مدرك سابق»

عن الباقر- (ع)-: صلوة فى المسجد الحرام افضل من مأة الف صلوة فى غيره من المساجد». «ثواب الاعمال 49»

* عن الباقر- (ع)-: من ختم القرآن بمكة ... كتب اللَّه له من الاجر و الحسنات من اول جمعة كانت فى الدنيا الى آخر جمعة تكون فيها. «ثواب الاعمال 150»

* عن ابيعبداللَّه- (ع)-: من نظر الى الكعبة لم يزل تكتب له حسنة و تمحى عنه سيئة حتى ينصرف ببصره عنها. «كافى 4/ 240»

* عن ابى جعفر- (ع)-: مَنْ ختم القرآن بمكة لم يمت حتّى يرى رسول اللَّه- ص- و يرى منزله من الجنّة. «محاسن 1/ 69»

* روى عن محمد بن عثمان العموى انه قال: واللَّه ان صاحب هذا الامر ليحضر الموسم كل سنة يرى الناس و يعرفهم و يرونه و لايعرفونه. «كمال الدين 245»

* قال رسول اللَّه- (ص)-: معاشر الناس: حجوا البيت بكمال الدين و التفقه و لاتنصرفوا عن المشاهد الا بتوبه واقلاع. «احتجاج 1/ 81»

* قال ابوعبداللَّه- (ع)- الحجاج يصدرون على ثلاثة اصناف: صنف يعتق من النار و صنف يخرج من ذنوبه كهيئة يوم ولدته امه وصنف يحفظ فى اهله و ماله. «كافى 4/ 253»

* قال رسول اللَّه- (ص)-: الحج ثوابه الجنة و العمرة كفارة كل ذئب. «فقيه 2/ 142»(1)296

عن ابيعبداللَّه- (ع)-: الحاج لا يزال عليه نورالحج مالم يلمّ بذنب. «كافى 4/ 255»

* قال رسول اللَّه- (ص)-: من الذنوب، ذنوب لاتغفر الا بعرفات. «جعفريات 65»

* قال ابوعبداللَّه- (ع)-: من حج يريد به اللَّه ولا يريد به رياءً ولا سُمعة غفراللَّه له البتة.

«ثواب الاعمال 70»

* قال رسول اللَّه- (ص)-: آية قبول الحج ترك ما كان عليه العبد مقيما من الذنوب.

«جعفريات 66»

*** وجوه تسميه

* عن ابى جعفر- (ع)-: سَئَلَ رجل: لم سمّى الحج حجاً؟ قال: حج فلان اى افلح.

«علل 2/ 411»

* سألت ابا عبداللَّه- (ع)-: لم سميت الكعبة بكة؟ فقال: لبكاء الناس حولها و فيها.

«علل 2/ 297»

* سُئِل رسول اللَّه- (ص)-: لأى شئ سميت الكعبة كعبه؟ فقال- (ص)- لانها وسط الدنيا. «علل 2/ 398»

* عن ابى جعفر- (ع)-: سَئَل رجل لم سُمّى البيت العتيق؟ قال هو بيت حرّ عتيق من الناس لم يملكه احد. «كافى 4/ 189»

* قلت لابى عبداللَّه- (ع)-: لم سمى بيت اللَّه الحرام؟ قال لانه حرّم على المشركين ان يدخلوه. «علل 2/ 399»

* عن ابى عبداللَّه- (ع)- قال: الحجر بيت اسماعيل و فيه قبرها جر و قبر اسماعيل.


1- مركز تحقيقات حج، سوژه هاى سخن (در مكه و مدينه)، 1جلد، نشر مشعر - تهران، چاپ: 1.

ص: 51

«كافى 4/ 210»

* در همين مصدر، روايتى نقل است كه مى فرمايد: و فيه قبور انبياء.

* عن ابى عبداللَّه- (ع)-: سمّى الصفا، صفا لان المصطفى آدم هبط عليه فقطع للجبل اسم من اسم آدم- (ع)- ... و هبطت حوّاء على المروة و انما سميت المروة لان المرأة هبطت عليها فقطع للجبل اسم من اسم مرأة. «علل 2/ 432»

* عن ابى عبداللَّه- (ع)-: جعل السعى بين الصفا و المروة مذلة للجبارين.

«كافى 4/ 434»

* سألت موسى بن جعفر- (ع)- عن السعى بين الصفا و المروة فقال: جُعِلَ لسعى ابراهيم- (ع)-. «قرب الاسناد 105»

* سألته لم سمى يوم الترويه، يوم الترويه. قال (ابوعبداللَّه- (ع)-) لانه لم يكن بعرفات ماء و كانوا يستقون من مكة من الماء لريّهم و كان يقول بعضهم لبعض: ترويّتم، ترويتم فسمى يوم التروية. «علل 2/ 435»

* عن معاوية بن عمار، قال سئلت ابا عبداللَّه- (ع)- عن عرفات. لم سميّت عرفات؟ فقال ان جبرائيل- (ع)- خرج بابراهيم يوم عرفه. فلما زالت الشمس قال له جبرئيل: يا ابراهيم اعترف بذنبك و اعرف مناسكك فسميت عرفات لقول جبرئيل: اعتراف. فاعترف.

«علل 2/ 436»

* عن ابى عبداللَّه- (ع)-: انما سميت مزدلفة. لانهم ازدلفوا اليها من عرفات.

«علل 2/ 436»

* عن ابى عبداللَّه- (ع)-: سميّت المزدلفة جُمَعاً لان آدم جمع فيها بين الصلاتين المغرب و العشاء. «علل 2/ 437»

* عن ابى عبداللَّه- (ع)-: ان جبرئيل اتى ابراهيم فقال: تمنّ يا ابراهيم فكانت تسمى منى فسماها الناس منى. «علل 2/ 435»

* عن معاوية بن عمار عن ابى عبداللَّه- (ع)-: قلت له: لم سمىّ الخيف خيفاً؟ قال انما سمىّ الخيف لانه مرتفع عن الوارى و كل ما ارتفع عن الوارى سمى خيفاً. «علل 2/ 436»

* عن على- (ع)-: ان الجمار رميت لان جبرائيل حين ارى ابراهيم المشاعر برزله ابليس فامره جبرائيل ان يرميه فرماه بسبع حصيات فدخل عند الجمرة الاولى تحت الارض فامسك ثم انه برزله عند الثانية فرماه بسبع حصيات آخر، فدخل تحت الارض فى موضع الثانية ثم برزله فى موضع الثالثة فرماه بسبع حصيات فَدَخل فى موضعها. «قرب الاسناد/ 67»

* قال رسول اللَّه- (ص)-: انما جعل اللَّه هذا الاضحى لتتسع مساكينكم من اللحم فاطعموهم. «علل 2/ 437»

***

زيارت مشاهد مدينه

* عن ابى جعفر- (ع)- قال: ابدؤا بمكة و اختموا بنا. «كافى 4/ 550»

* عن ابى عبداللَّه- (ع)- قال: المدينة حرم اللَّه و حرم رسولى و حرم اميرالمؤمنين. «صلوت اللَّه عليهما» الصلاة فيها بعشرة آلاف صلاة والدرهم فيها بعشرة آلاف درهم.

«كافى 4/ 586»

* قال رسول اللَّه- (ص)-: من اتانى زائراً كنت شفيعه يوم القيامة. «كافى 4/ 548»

* قال رسول اللَّه- (ص)-: من زارنى فى حياتى و بعد موتى كان فى جوارى يوم القيامة. «تهذيب 6/ 3»

* قال ابوعبداللَّه- (ع)-: صلاة فى مسجد النبى- (ص)- تعدل بعشرة آلاف صلاة.

«كافى 4/ 556»

* عن الصادق- (ع)-: من زارنا بعد مماتنا فكأنما زارنا فى حياتنا.

«وسائل 10/ 260»

* عن جعفر بن محمد- (ع)-: و من المشاهد فى المدينة التى ينبغى ان يؤتى اليها و تشاهد و يصلى فيها و تعاهد، مسجد قبا و مسجد الفتح و مسجد الفضيخ و مشربة ام ابراهيم و قبر حمزة و قبور الشهداء. «دعائم 1/ 297»

ص: 52

سيماى عبادت

در قاموس قرآن فلسفه آفرينش جنّ و انس، عبادت معرفى گرديده است. در جايى مى خوانيم: «و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون»(1)297 و لذا رسولان الهى دعوت مردم به خداپرستى را سرلوحه رسالت خويش داشتند (و لقد بعثنا فى كل امة رسولًا ان اعبدواللَّه.)(2)298 از اين رو توجه دادن همگان به فلسفه خلقت امرى لازم و قابل ذكر است. بويژه در سفر عبادى و ضيافت رحمانى؛ يعنى در حج كه زمين و زمان، مكين و مكان از موقعيتى عبادى بهره مندند.

*** مفهوم عبادت:

از مجموع آنچه در كتب لغت آورده اند،(3)299 بدست مى آيد كه، عبادت، اظهار تذلل و خضوع است شايد كلمه «پرستش» واژه گويايى براى رساندن مفهوم عبادت باشد. حال ممكن است جهت پرستش حقّ باشد ويا باطل. رحمانى باشد يا شيطانى. البته در فرهنگ شريعت، عملى عبادت تلقى مى شود كه در چارچوبى خاص، تحقق يافته و با انگيزه اى الهى صورت گيرد. در اين صورت دامنه عبادت محدود به نماز و روزه و ... نخواهد بود بلكه از گستره اى وسيعتر برخوردار است كه به برخى جلوه ها اشاره مى كنيم:

قال على- (ع)-: البكاء من خيفةاللَّه للعبد عن اللَّه عبادة العارفين.(4)300 قال السجاد- (ع)-: من عمل بما افترض اللَّه فهو من اعبد الناس.(5)301 قال النبى- (ص)-: افضل العبادة انتظار الفرج.(6)302 قال النبى- (ص)-: من خرج يطلب باباً من العلم ليرد باطلا الى حق وضالا الى هدى كان كعبادة اربعين عاما.(7)303 عن ابيعبداللَّه- (ع)-: النظر الى الكعبة عبادة.(8)304 عن ابيعبداللَّه- (ع)-: النظر الى وجه العالم عبادة.(9)305 قال الصادق- ع-: نفس المهموم لظلمنا تسبيح و همه لنا عبادة.(10)306 عن الرضا- (ع)-: انما العبادة التفكر فى امراللَّه.(11)307 عن ابيعبداللَّه- (ع)-: النظر الى الامام عبادة.(12)308 عن ابيعبداللَّه- (ع)-: النظر الى الوالدين عبادة.(13)309

و بسيارى مصاديق ديگر كه جلوه هاى عبادت به شمار رفته اند. پس عبادت با مفهومى كه دارد از وسعت زيادى برخوردار است.

***


1- - ذاريات: 56.
2- - نمل: 36.
3- - مفردات راغب.
4- - غرر الحكم.
5- - كافى، 2/ 84.
6- - نهج الفصاحة.
7- - محجة البيضاء، 1/ 19.
8- - كافى، 4/ 240.
9- - كافى، 4/ 240.
10- - نفس المهموم.
11- - كافى، 2/ 55.
12- - كافى، 4/ 240.
13- - كافى، 4/ 240.

ص: 53

ويژگيهاى عبادت:

در باب عبادت ملاك هايى وجود دارد كه با وجود آنها عبادت ارزش اصلى خود را باز مى يابد. عمده آن معيارها عبارتند از:

اخلاص:

فاعبداللَّه مخلصا له.(1)310- و ما امروا الا ليعبدوا اللَّه مخلصين له الدين.(2)311

در روايات وارد است كه نمازى را به عالم بالا مى برند (كالعروس الموقوفة الى اهلها) چون اخلاص نداشته خطاب مى شود آن را به سر صاحبش بزنيد.

آگاهى:

قال على- (ع)-: المتعبد على غير فقه كحمار الطاحونة يدور و لايبرح من مكانه.(3)312

و قال ايضا- (ع)-: ركعتان من عالم، خير من سبعين ركعة من جاهل.(4)313

خشوع:

الذين هم فى صلاتهم خاشعون.(5)314

عشق:

قال النبى- (ص)-: افضل الناس من عشق العبادة فعالقها.(6)315

قال الصادق- (ع)-: لا تكرهوا اى انفسكم العبادة.(7)316

ميانه روى:

قال النبى- (ص)-: ما احسن القصد فى العبادة.(8)317

پنهان بودن:

قال النبى- (ص)-: اعظم العبادة اجراً اخفاها.(9)318

دوام داشتن:

فاعبده و اصطبر لعبادته.(10)319

قال النبى- (ص)-: احب الاعما الى اللَّه ادومه و ان قَلَّ.(11)320

آفات عبادت:

در همين فراز بايد توجه داشت كه دوام يافتن عبادت در صورتى ميسّر است كه آفات عبادت را از عمل دور سازيم. آفاتى همچون:

عجب الهى عبدّنى لك ولاتفسد عبادتى بالعجب.(12)321 «امام سجاد»


1- - زمر: 2.
2- - بيّنه: 5.
3- - سفينة البحار، واژه عبد.
4- - سفينة البحار، واژه عبد.
5- - مؤمنون: 2.
6- - كافى، 2/ 83.
7- - كافى، 2/ 86.
8- - نهج الفصاحة.
9- - نهج الفصاحة.
10- - مريم: 65.
11- - نهج الفصاحة.
12- - دعاى مكارم الاخلاق.

ص: 54

منت و اذيت لاتطلبوا صدقاتكم بالمنّ والاذى.(1)322

گناه ان الحسد ليأكل الحسنات كما تأكل النار الحطب.(2)323 «امام صادق»

رياء قال اللَّه عز و جل من اشرك معى غيرى فى عمل عمله لم اقبله.(3)324***

نتيجه:

و بالاخره با توجه به نيازمندى دائمى انسان به خداوند و از آن جهت كه آدمى عين الربط به ربّ است (انتم الفقراء الى اللَّه)(4)325 و بدليل آنكه خداوند خالق انسانها است (و اعبدوا ربكم الذى خلقكم)(5)326 و روزى دهنده و ايمنى بخش و ... است بايد اين پيوند مقدس (عبادت) همواره محفوظ ماند. (فليعبدوا رب هذا البيت الذى اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف)(6)327 عبادت عشق است، به خدا روى كردن است، از دام صيادان انس و جن رستن و به حق پيوستن است. عبادت هدف خلق است نه غايت خالق. عبادت نيروبخش آدمى در زندگى است (و استعينوا بالصبر والصلاة).(7)328 پس بشنويد پيام الهى قرآن را كه مى فرمايد فاعبدوه هذا صراط مستقيم.(8)329***

سيماى ائمه معصومين بقيع- (ع)-

اشاره

بقيع در مجاورت حرم شريف نبوى- (ص)-، زمينى مقدس و مطاف ملائكه الهى است، چه آنكه گوهرهايى تابناك را در خود نهفته دارد.

امام حسن مجتبى- (ع)- امام سجاد- (ع)- امام باقر- (ع)- امام صادق- (ع)-

گو اينكه ديگرانى نيز همچون: همسران، دختران، عمه ها و برخى اصحاب و ياران پيامبر- (ص)- و نيز تعدادى از شهداى بدر و احد، فاطمه بنت اسد مادر اميرالمؤمنين- (ع)-، امّ البنين مادر حضرت عباس- (ع)-، و ... نيز در اين زمين مقدس مدفونند. و همين مكان مقدس روزگارانى شاهد اشك هاى مظلومانه فاطمه- (ع)- بود و لقب «بيت الاحزان» را به خود اختصاص داد. و به احتمالى حرم بقيع جسم آزرده دختر پيامبر را نيز ميزبان باشد.

اكنون در اين فصل از نوشتارمان مرورى بر زندگى ائمه بقيع- عليهم السلام- خواهيم داشت.

*** امام حسن مجتبى- (ع)-:

نام او حسن، كنيه اش ابو محمد و القابش: سيّد، سبط، امين، حجت، نقى، زكى و مجتبى است.

در نيمه رمضان سال سوم هجرى قمرى متولد شد و پيامبر به امر الهى وى را «حسن» ناميد.

مورد عنايت خاص پيامبر- (ص)- بود. به برخى سخنان حضرت- (ص)- در باره وى اشاره مى كنيم:

اللهم انى احبه. فاحبّه و احبّ من يجبه.


1- - بقره: 264.
2- - كافى، 2/ 306.
3- - كافى، 2/ 298.
4- - فاطر: 15.
5- - بقره: 21.
6- - ايلاف: 3 و 4.
7- - بقره: 153.
8- - آل عمران: 51؛ مريم: 36؛ زخرف: 64.

ص: 55

من احبنى فليحب الحسن.

ان الحسن ريحانى فى الدنيا.

ان الحسن اعطى من الفضل ما لم يعط احد من ولد آدم ما خلا يوسف.

من سره ان ينظر الى سيد شباب اهل الجنة فلينظر الى الحسن.

البته در رواياتى نيز قرين برادر ارجمندش امام حسين- (ع)- به بزرگى و فضايلى چند ياد شده است.

آياتى كه در شأن خمسه طيّبه است، گوياى عظمت امام مجتبى- (ع)- نيز هست.

در كودكى بعنوان عضوى رسمى در حادثه مباهله شركت جست و البته كه كودكى مانع نيست. (يا يحيى خذ الكتاب بقوة و آتيناه الحكم صبّياً). «مريم: 12»

چندين بار اموالش را در راه خدا تقسيم نمود.

بارها پياده به مكّه معظمه مشرف گرديد.

با مادرش غذا نمى خورد، چرا؟ فرمود: «اخاف ان آكل شيئاً سبق اليه نظرك فاكون عاقّاً لك».

هنگام وضو و نماز رنگ چهره اش متغير مى شد و بدنش به لرزه مى آمد و از خوف خدا مى گريست و در هنگام نماز، مى فرمود:

الهى ضيفك ببابك يا محسن قد اتاك المسيئ. الهى عبدك ببابك، فقيرك ببابك.

بسيار حليم، بردبار و شكيبا بود و كظم غيظ مى نمود «داستان شخصى كه به حضرت ناسزا گفت و با ديدن برخورد حضرتش گفت: اللَّه اعلم حيث يجعل رسالة» گواه است.

در هنگام تلاوت قرآن هرگاه به خطابات «يا ايها الذين آمنوا» مى رسيد مى فرمود: «لبيك اللهم لبيك».

حضرت گاه سخت مى گريست علت را مى پرسيدند. مى فرمود: انما ابكى لخصلتين: «لهول المطلع» و «فراق الاحبّة».

طواف را و به نقلى اعتكاف را ترك و به خارج مسجد رفت، علت را پرسيدند فرمود: براى قضاى حاجت مؤمن مى روم؛ زيرا پيامبر- (ص)- فرموده:

«من ذهب فى حاجة اخيه المسلم فقضيت حاجته كتبت له حجة و عمرة و ان لم تقض له كتبت له عمرة».

دوران امامت حضرت- (ع)-:

حضرت در سن 37 سالگى و با شهادت پدرشان در 21 رمضان سال چهلم هجرى به امامت رسيد.

در روز شهادت، حضرت خطبه اى خواندند و در آن با استناد به:

حديث ثقلين آيه اولى الأمر آيه مودّت

و با اشاره به شهادت پدربزرگوارشان به حساسيت شرايط اشاره و مراسم بيعت با حضرت انجام گرديد.

اساس بيعت حضرت بر اين انجام گرفت كه با هر كه حضرتش صلح نمود، صلح كنند و با هركس جنگيد، بجنگند.

بلاد مختلف تسليم بيعت شدند به استثناء شام كه نه تنها معاويه بيعت را نپذيرفت بلكه به گسيل داشتن جواسيس نيز پرداخت.

نامه هاى متعدد ميان امام مجتبى- (ع)- و معاويه مبادله گرديد. گويى معاويه در انديشه «بيعت گرفتن» بود نه «بيعت نمودن».

امام مجتبى- (ع)- با شرايط خاص روبرو بودند كه اين شرايط زمينه ساز معاهده صلح گرديد. آنها عبارتند از:

رفاه طلبى مردم.

بى تفاوتى آنان نسبت به مصالح اسلام.

طولانى شدن جنگ هاى عصر اميرالمؤمنين- (ع)-.

نارضايتى بسيارى مردم از تبعات جنگ هاى گذشته.

وجود تفاله هاى خوارج و ...

فتنه سازى و شايعه پراكنى دستگاه معاويه.

توطئه ترور حضرت. تا جايى كه حضرتش زير لباس زره مى پوشيد.

سست شدن همراهان و كم لطفى دوستان.

خيانت فرماندهان عاليرتبه نظامى تحت الأمر حضرت.

و عوامل و انگيزه ها و زمينه هاى ديگرى كه در تصميم گيرى امام نقش داشت. علاوه بر آنكه:

صلح در همه جا عيب و ضعف نيست بلكه يكى از اصول اساسى مبارزه است و در تاريخ سياسى اسلام سابقه داشته است. مانند: صلح حديبيه- معاهدات مدنى پيامبر- موضعگيرى صلح جويانه حضرت على- (ع)- در بخش عمده زندگى سياسى اش و ...

ص: 56

پاسخ تدبير، تدبير و پاسخ شمشير، شمشير است «شرايط عصر امام مجتبى و نيز خصوصيات دشمن مقابل با ديگر عصرها متفاوت بود».

جنگ امام مجتبى- (ع)- مساوى بود با از بين رفتن نيروهاى ذخيره؛ مثل امام حسين- (ع)- و حضرت عباس و ...

موادى كه در معاهده ثبت شده، با درايتى خاص تنظيم گرديد بگونه اى كه اگر عمل مى شد به زيان معاويه بود و حال كه عمل نشد، تا به امروز تاريخ، معاويه را محكوم و نكوهيده انديشه هاى آزاد و آزاده است.

مواد قرارداد صلح:

معاويه به كتاب و سنت عمل كند.

وليعهد و جانشين معين نكند.

ماليات كوفه براى خاندان شهدا باشد.

به على- (ع)- ناسزا گفته نشود.

مردم و بويژه ياران امير- (ع)- در امان باشند و به كينه ها و ديرينه ها مؤاخذه نشوند.

بر ضد امامين هُمامين حسن و حسين- عليهما السلام- توطئه اى صورت نگيرد.

معاويه ضمن يك سخنرانى در كوفه ماهيت خود را افشا نمود و بر اين نكته تأكيد داشت كه در انديشه اسلام و مسلمين نبوده است و تنها براى او «حكومت» مفهوم دارد و بس. و به مرور زمان چهره اش روشن تر گرديد؛ زيرا با تمام توان در نقض مواد فوق كوشيد. جانشين معين كرد، سبّ على- (ع)- را رواج داد، ياران حضرت را در تنگنا قرار داده و رنج و شكنج و تبعيد و به شهادت رساندن را سرنوشت آنان ساخت و بالأخره خودش امام مجتبى- ع- را و وليعهدش امام حسين- (ع)- را به شهادت رساندند.

مورخين نوشته اند: وقتى خبر شهادت امام مجتبى- (ع)- توسط همسرش و به تحريك معاويه، به معاويه رسيد، به سجده افتاد و ... خرَّما ساجداً و كبَّر. فكبَر اهل الشام لذلك التكبير يكى از زنان گفت چرا تكبير گفتى. پاسخ داد: «استراح قلبى».

شهادت حضرت در هفتم و يا بيست و هشتم ماه صفر سال پنجاهم و در سن 47 سالگى بوقوع پيوست.

ابن عساكر در مورد مراسم تشييع جنازه حضرت مى گويد: «لو طرحت ابرة ما وقعت الا على الانسان».

ابن شهرآشوب مى گويد: امام حسين- (ع)- بدن حضرت را داخل قبر گذارده و اشعارى خواندند از جمله:

ءَادهن رأسى ام اطيب محاسنى ورأسك معفور و انت سليب

بكائى طويل و الدموع غزيرةوانت بعيد و المزار قريب

* جناده در هنگامه شهادت حضرت به محضرش شرفياب گرديد، حضرت در حالى كه طشت در پيش روى داشتند، به جناده فرمودند: «ما منا الّا مسموم أو مقتول». از حضرتش درخواست موعظه نمودند. امام پيامى دادند پايان بخش زندگى حضرت بدان اشاره داريم:

«استعد لسفرك و حصل زادك قبل حلول اجلك و اعلم انك تطلب الدنيا و الموت يطلبك و لاتحمل همّ يومك الذى لم يأت على يومك الذى انت فيه و اعلم انك لاتكسب من المال شيئا فوق قوتك الا كنت فيه خازنا لغيرك و اعلم ان فى حلالها حساب و فى حرامها عقاب و فى الشبهات عتاب ... و اعمل لدنياك كانك تعيش ابدا و اعمل لآخرتك كانك تموت غداً و اذا اردت عزاً بلا عشيرة و هيبة بلا سلطان فاخرج من ذل معصية اللَّه الى عزّ طاعة اللَّه».

*** يادآورى: مطالب مربوط به زندگى امام مجتبى- (ع)- از كتابهاى بحارالأنوار، ج 43 و 44- مناقب ابن شهرآشوب استفاده گرديده بود.

امام سجاد- (ع)-:

نام او على، كنيه اش ابوالحسن، لقبش سيد العابدين، زين العابدين و سجاد است.

حضرت در پنجم شعبان سال 38 هجرى قمرى بدنيا آمدند و در 25 محرّم سال 95 از هجرت در سن 57 سالگى رحلت فرمودند.

عن ابيعبداللَّه- (ع)- كان أبى يقول: كان على بن الحسين اذا قام الى الصلاة كانه ساق شجرة لايتحرك منه شيئ الا ما حركت الريح منه. «بحارالانوار، 46/ 64»

قيل للزّهرى: من ازهد الناس فى الدنيا؟ قال على بن الحسين- (ع)-.

در روايت است كه: اذا كان شهر رمضان لم يتكلم الا بالدعاء و التسبيح والاستغفار و التكبير. «بحار الانوار، 46/ 65»

جاريه اى ظرف آب را روى صورت حضرت افكند و صورت حضرت جراحت برداشت. حضرت نگاهى كردند. او بلافاصله گفت: ان اللَّه يقول: والكاظمين الغيظ. فقال لها قد كظمت غيظى. قالت والعافين عن الناس. قال لها قد عفى اللَّه عنك قالت: واللَّه يحبّ المحسنين قال اذهبى فانت حرّة. «بحار، 46/ 68»

عن ابيعبداللَّه- (ع)- قال: حجّ على بن الحسين- (ع)- على راحلة عشر حجج ما قرعها بسوط. «بحار، 46/ 71»

طاووس يمانى نقل مى كند: صداى شخصى را در كنار خانه كعبه شنيدم كه سخت مى گرييد تا آنكه بيهوش بر زمين افتاد. نزديك شدم و ديدم امام سجاد- ع- است. سر مباركش را بر زانوان نهادم و اشك ريختم تا آنكه حضرت به هوش آمد و فرمود:

من الذى اشغلنى عن ذكر ربى؟ فقلت انا طاووس. يابن رسول اللَّه ما هذا الجزع و الفزع و نحن يلزمنا ان نفعل مثل هذا و نحن عاصون، جانون. ابوك الحسين بن على و امك فاطمة الزهراء و جدّك رسول اللَّه- (ص)- قال: فالتفت الىّ و قال: هيهات هيهات يا طاووس. دع عنى حديث ابى و امى و جدّى خلق اللَّه الجنّة لمن اطاعه و احسن و لو كان عبداً حبشياً و خلق النار لمن عصاه و لو كان ولدا قرشيّاً اما سمعت قول اللَّه: فاذا نفخ فى الصور فلا انساب بينهم يومئذ. «بحار، 46/ 82»

قال ابو جعفر- (ع)-: ان اباه على بن الحسين- (ع)- قاسم اللَّه ماله مرتين.

ص: 57

«بحار، 46/ 90»

كان- (ع)- يحمل جرب الدقيق ليلًا على ظهره يعطيه فقراء اهل المدينه.

«مدرك سابق»

در ماه رمضان لغزشهاى كارگزاران خود را يادداشت مى نمود و روز عيد فطر ابتدا به آنها تذكر داده، آنگاه همه را مورد عفو خويش قرار مى داد. و از آنان مى خواست كه دعا كنند تا خداوند از تقصيرات حضرت بگذرد. «اعيان الشيعه»

امام سجّاد- (ع)- در جريان عاشورا حضور فعال داشت. چه آنكه ضمن حفظ و ايفاى مسؤوليت امامت به رسوا سازى حكومت خونخوار بنى اميه و افشاى عوامل جنايت به شهادت رساندن ابيعبداللَّه و ياران باوفايش پرداخت. گاه با سخنرانى و گاهى با گريه حقايق را به مردم تفهيم مى نمود. از جمله در مسجد اموى شام سخنان خود را با اين فراز آغاز نمود:

يا ايها الناس اعطينا ستا و فضلنا بسبع. اعطينا العلم و الحلم و السماحة و الفصاحة و الشجاعة و المحبة فى قلوب المؤمنين و فضلنا بان منا النبى والصديق والطيار و اسداللَّه و اسد رسوله و سبطا هذه الامة. ايها الناس من عرفنى فقد عرفنى و من لم يعرفنى انبأته بحسبى و نسبى. انابن زمزم و صفا ...

از امام سجاد- (ع)- مجموعه دعا كه حاوى همه چيز است برجاى مانده است و بنام «صحيفه سجاديه» يا زبور آل محمد- (ص)- موسوم است. سند صحيفه توسط زيد شهيد كه جامع آن است به امام باقر- (ع)- مى رسد.

امام باقر- (ع)-:

حضرت در روز اول ماه رجب سال 57 هجرى قمرى بدنيا آمدند. و در هفتم ذيحجه سال 114 به شهادت رسيدند.

نام او محمد، كنيه اش ابوجعفر و لقب مشهورش باقر است.

جابر از پيامبر- (ص)- نقل مى كند: يوشك ان تبقى حتى تلقى ولداً لى من الحسين يقال له: محمد يبقر علم الدين بقراً فاذا لقيته فاقرأه منى السلام. «بحار 46/ 222»

عن ابيعبداللَّه- (ع)-: كان ابى اقلّ اهل بيته مالًا و اعظمهم مؤنةً- كان ابى كثير الذكر. «مدرك سابق»

كان- عليه السلام- اصدق الناس لهجة و احسنهم بهجة و ابذلهم مهجة.

«بحار 46/ 215»

قال له نصرانى: انت بقر؟ قال لا انا باقر. قال انت ابن الطباخه؟ قال ذلك حرفتها. قال انت ابن السوداء الزنجيّه البذيّة؟ قال ان كنت صدقت غفراللَّه لها و ان كنت كذبت غفر اللَّه لك قال فاسلم النصرانى. «بحار، 46/ 289»

سلمى كنيز حضرت مى گويد: كان يدخل عليه اخوانه فلا يخرجون من عنده حتى يطعمهم الطعام الطيب و يكسوهم الثياب الحسنة و يهب لهم الدراهم. «بحار، 46/ 291»

شخصى گويد: در خدمت حضرت به حج رفتم. وقتى داخل مسجد الحرام شد و چشم مباركش به كعبه افتاد گريست تا صدايش بلند شد. عرض كردم مردم متوجه شما شده اند آهسته گريه كنيد. فرمود: ويحك يا افلح. ويحك و لم لا ابكى لعل اللَّه تعالى ان ينظر الى منه برحمة فافوزبها عنده غداً. آنگاه طواف نموده و نزد مقام به نماز ايستاد و چون سر از سجده برداشت جاى سجده اش تر بود. «بحار، 46/ 290»

شخصى گويد: در اطراف مدينه امام باقر- (ع)- را ديدم كه در هواى گرم مشغول كار بود. گفتم بروم و او را موعظه كنم. عرض كردم: چگونه بزرگى از بزرگان قريش در اين ساعت و با اين حال در طلب دنيا آمده است؟! اگر مرگ در اين حال به سراغتان بيايد چه مى كنيد؟! حضرت فرمود: اگر در اين حال از دنيا بروم در حال طاعت خدا رفته ام و با اين طاعت، خود را از مردم و از تو بى نياز مى كنم. آن شخص گويد به امام عرض كردم: يرحمك اللَّه اردت ان اعظك فوعظتنى. «بحار، 46/ 287»

حضرت امام باقر- (ع)- در نشر فرهنگ اسلام و عقايد اهل بيت تلاش فراوان نمود و شاگردان بسيارى تربيت كرد. جابر جعفى گويد: امام باقر- (ع)- به من هفتاد هزار حديث فرمود و دستور داد به كسى نگويم. زيرا آنها از اسرار آل محمد- (ص)- بود. عرض كردم: گاهى اين مطالب به سينه ام فشار مى آورد و خلقم تنگ مى شود و مرا حالتى شبيه جنون غالب مى شود چه كنم؟

فرمود: آن وقت برو و حفره اى بكن و سرت را در آن حفره كن و بگو محمد بن على به من چنين و چنان فرمود.

*** امام صادق- (ع)-:

* حضرت در هفدهم ربيع الاوّل سال 83 بدنيا آمد و در سال 148 رحلت فرمود.

* حدود 13 سال از حيات امام سجاد- (ع)- را درك نمود و آنگاه در دامان پدرش امام باقر- (ع)- زيست.

* حضرت ناظر و شاهد كسانى بود كه به نام اسلام و دين و بويژه هنگام نماز به جدش على بن ابيطالب ناسزا مى گفتند.

* دشمنى منصور دوانيقى با حضرتش زبانزد خاص و عام است و آن جمله معروف او كه مى گفت: «جعفر بن محمد مانند استخوانى در گلويم گير كرده است!» ولى در عين حال نسبت به آن حضرت مى گفت: او مصداق «ثم اورثنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا» است.

* رئيس مذهب مالكيه مى گفت: ما رأت عين ولاسمعت اذن و لا خطر على قلب بشر افضل من جعفر بن محمد الصادق علماً و عبادة و ورعاً و ...

* و نيز امام مالكيّه مى گويد: اغلب اوقات كه بر جعفر بن محمد وارد مى شدم او را در يكى از حالات سه گانه مى ديدم: امّا مصليّاً اوصائماً او قارئاً للقرآن الكريم.

* ابوحنيفه مى گفت: كان جعفر بن محمد اعلم الناس و اعرفهم بعقايد اهل زمانه.

* ابوحنيفه مى گفت: ما رأيت افقه من جعفر بن محمد الصادق.

* ابوحنيفه مى گفت: لولا السنتان لهلك نعمان.

* ابن ابى العوجاء با همه اعوجاجى كه داشت مى گفت ماهذا ببشر.

* باغى داشت، ميوه ها و فضاى آن را در اختيار مردم مى نهاد.

* به دوستان و منسوبين نصيحت مكرد. روزى به شقرانى فرمود: ان الحسن من كل احد حسن و انه منك احسن و ان القبيح من كل احد قبيح و منك اقبح لمكانك منَّا.

ص: 58

* از كار و احوال مردم مى پرسيد كه آيا اغنيا احوال فقرا را مى پرسند و سالم ها عيادت بيماران مى روند؟ گفتند: خير. فرمود: فكيف يزعم هؤلاء انهم شيعتنا.

* وى در شرايط خاص آن روز به تربيت افراد پرداخت. اسد حيدر مؤلف كتاب «الامام الصادق و المذاهب الاربعة» مى گويد: فقد اجمع العلماء على انهم كانوا اربعة آلاف. مورخان نوشته اند در آن زمان تنها در شهر كوفه يك هزار نفر محدّث بودند كه مطالب خود را به امام صادق نسبت مى دادند و مى گفتند: «حدثنى جعفر بن محمد» يا «حدثنى الصادق ...» و برخى از اين شاگردان در زمان خود حضرت، دست به تأليف كتاب و رساله در رشته هاى مختلف زدند. از جمله: ابوحمزه ثمالى، ابوبصير، على بن تغلب، على بن يقطين، مفضل بن عمرو، هشام بن حكم، محمد بن نعمان، مؤمن طاق و ...

«الامام الصادق والمذاهب الاربعة»

* در ميان شاگردان حضرت افرادى مثل: ابان بن تغلب ديده مى شود كه امام صادق- (ع)- فرمودند: اجلس فى مسجد المدينة و افت للناس فانى احب ان يرى فى شيعتى مثلك.

و يا همچون جابر بن حيّان كه به گفته مورّخان پانصد رساله در هزار صفحه در علم شيمى به رشته تحرير آورده است.

* حمايت هاى حضرت سبب مى شد كه شيعيان در احقاق حق اهل بيت- عليهم السلام- حتى اقدام به مبارزه مسلحانه نمايند. همچنانكه امام صادق- (ع)- در مورد نهضت زيد بن على بن الحسين نظر تأييد داشت و هيچگاه وى را تخطئه ننمود، بلكه به آن حضرت منسوب است كه فرمود: رحم اللَّه عمى زيداً لو ظفر لوفى و بر شهات او بسيار گريست و فرمود: او همچون شهدايى است كه در ركاب پيامبر به شهادت رسيده اند.

*** فاطمه زهرا- (ع)-:

«محتمل است كه مدفن حضرت زهرا- س- در بقيع باشد».

* عامه معتقدند كه حضرتش پنج سال قبل از بعثت به دنيا آمدند ولى اماميه ولادتش را پنج سال پس از بعثت نقل كرده اند.

* پيامبر- (ص)- فرمود: ان جبرئيل اتانى بتفاحة من تفاح الجنة فاكلتها فتحولت ماءً فى صلبى ثم واقعت خديجه- فحملت بفاطمة فانا اشم منها رائحة الجنة. «بحار 43/ 5»

* مرحوم صدوق در معانى الأخبار از پيامبر- (ص)- نقل مى كند: خلق اللَّه نور فاطمة قبل ان يخلق الأرض والسماء فقال بعض الناس. يا نبى اللَّه فليست هى انسية قال- (ص)-: فاطمة حوراء انسية.

* بر خديجه وارد شدند، در حال گفتگو بود، از او پرسيدند: يا خديجه من تحدثين؟ قالت الجنين الذى فى بطنى تحدّثنى و يؤنسى.

«امالى به نقل از مفضل بن عمرو از امام صادق- (ع)-»

* به هنگام ولادتش چهار زن (ساره- آسيه- مريم- كلثم) به كمك خديجه- س شتافتند.

* فاطمه- س- مشمول آيات تطهير، مباهله، مودت، اطعام مسكين و يتيم و اسير و كوثر است.

* قال رسول اللَّه- (ص)-: يا فاطمة ان اللَّه اصطفاك و طهرك و اصطفاك على نساء العالمين. «بحار 43/ 24».

* عايشه مى گويد: ان فاطمة كانت اذا دخلت على رسول اللَّه- (ص)- قام لها من مجلسه. «اعلام الورى 152»

* لفاطمة تسعة اسماء عنداللَّه عزّوجلّ. فاطمة و الصديقه و المباركة و الطاهرة و الزكية و الراضية و المرضية و المحدثة و الزهراء.

«بحارالانوار جلد 43»

يادآورى:

اين نامها هر يك نكته اى دارد مثلًا:

سميت «فاطمه» لان اللَّه عزوجل فطم من احبها من النار.

سميت «زهرا» لانها كانت اذا قامت فى محرابها زهر نورها لاهل السماء كما يظهر نور الكواكب لاهل الأرض.

سميت «محدثه» لان الملائكة كانت تهبط من السماء فتناديها كما تنادى مريم بنت عمران ... فتحدثهم و يحدثونها.

«بحارالانوار جلد 43».

در روايات پيامبر- (ص)- با تعابيرى چون: شعرة منى، بضعة منى، شجنة منى، نور عينى، ثمرة فؤادى و ... از زهرا- س- ياد فرموده است.

* همواره نماز شب و عبادات را پيگير بود تا جائى كه بفرموده امام مجتبى- (ع)- «حتى تورّمت قدماه» و در دعا اول براى همسايگان دعا مى كرد و آنگاه براى اهل خانه الجار ثم الدار.

* زهرا- س- در زمره «بكّائون» شماره شده است. پس از رحلت پدر به نقطه اى در بقيع مى آمد و همواره گريان بود و در آنجا كه نام «بيت الاحزان» گرفت. اشك مى ريخت و اين كار تا زنده بود ادامه داشت.

* بارها پيامبر خطاب به وى فرمود فداها ابوها.

* لقب «ام ابيها» از مختصات افتخارآميز اوست.

* اذا كان يوم القيامة نادى منادٍ يا معشر الخلايق غضوا ابصاركم حتى تمرّ فاطمة بنت محمد- (ص)-.

بااين همه فضايل كه استقصاءآن در توان قلم و بيان نيست جا دارد دردمندانه بگوئيم.

ولأىّ الامور تدفن سّراًبضعة المصطفى و يعفى ثراها

سيماى وهابيت

وهابيت مجموعه اى از آراء و عقايد است كه ساخته و پرداخته افراد متعددى است. هر چند در نهايت به نام «محمد بن عبدالوهاب» ثبت گرديده است. با بررسى عقايد وهابيان، ملاحظه مى گردد كه «ابومحمد بربهارى» از علماى معروف حنبلى مسلك در قرن چهارم، «عبداللَّه بن محمد عكبرى»، معروف به ابن بطه، و بالاخره ابن تيميه از علما حنبلى قرن هفتم و هشتم نيز چنين اعتقاداتى را مطرح ساخته اند. گرچه وهابيت تا زمان محمد بن عبدالوهاب كه از علماى قرن دوازدهم است از گستره اى بسيار برخوردار نبوده است. ليكن درمجموع آرمان وهابيت مبارزه با دين و حذف گرايشات اصيل مذهبى است. بر همين اساس آنان با مسائلى چون: شفاعت، توسّل، زيارت قبور، ساختن بارگاه براى ائمه- عليهم السلام-، تبرك جستن به نام و ياد ائمه و ... تحت پوشش توحيد، مبارزه مى نمايند.

**** نخستين كتابى كه از اهل سنّت در رد آراء وهابيّت نوشته شده است:

«الصواعق الالهية فى الرد على الوهابية». اثر: سليمان بن عبدالوهاب برادر محمد بن عبدالوهاب.

نخستين اثرى كه از شيعه در رد وهابيّت نوشته شده «منهج الرشاد» اثر علامه كاشف الغطا است.

*** مى گويند: «يجب هدم المشاهد التى بنيت على القبور و لايجوز ابقاءُها بعد القدرة على هدفها».(1)330 مى گوئيم:

* تعمير و حفظ قبور اوليا، تعظيم شعاير است. «و من يعظم شعائراللَّه فانها من تقوى القلوب».(2)331* تعمير و حفظ قبور اوليا جلوه مودة فى القربى است. «قل لا اسئلكم عليه اجراً الا المودة فى القربى».(3)332* تعمير و حفظ قبور اوليا در ميان ملل قبل از اسلام نيز سابقه دارد. «ابنوا عليهم بنياناً»(4)333 در مورد اصحاب كهف «قال الذين غلبوا على امرهم لنتخذن عليهم مسجداً».(5)334* تعمير و حفظ قبور اوليا، ترفيع بيوت است. «فى بيوت اذن اللَّه ان تُرفع و يذكر فيها اسمه ...»(6)335

در ذيل همين آيه «انس بن مالك» نقل مى كند كه وقتى پيامبر- (ص)- اين آيه را خواند مردى برخاست و پرسيد: مراد كدام خانه ها است؟ حضرت فرمود: خانه پيامبران. در اين هنگام ابوبكر برخاست و پرسيد: آيا اين خانه (خانه على و فاطمه- (ع)-) از آن خانه هاست؟ فرمود: «نعم من افاضِلِها».(7)336***

مى گويند: پيامبر در روايتى به نقل ابى الهياج اسدى است كه به على- ع- فرمود:

«الا ابعثك على ما بعثنى عليه رسول اللَّه- (ص)- ان لاتدع تمثالًا الَّا طمسته ولا قبرا مشرفا الاسويته».(8)337 مى گوئيم:

* اين حديث از نظر سند مخدوش است.


1- - زاد المعاد ابن قيم.
2- - حج/ 32.
3- - شورى/ 23.
4- - كهف/ 21.
5- - همان.
6- - نور/ 36.
7- - درالمنثور 5/ 50.
8- - سنن ترمذى 2/ 256.

ص: 59

* ابى الهياج در صحاح ستّه تنها همين يك حديث را دارد، معلوم مى شود مرد حديث نبوده است.

* در روايت بحث از تسويه است نه هدم قبور و نگذاردن اثرى از آن.

* برابرى قبر با زمين خلاف سنت اسلامى است. و يندب ارتفاع التراب فوق القبر بقدر شبر.(1)338

يادآورى: روايات ديگر نيز كه مورد استناد قرار گرفته است يا اشكال سندى دارد و يا اضطراب متنى و يا ... به هر صورت آن اتقان لازم را جهت استدلال يك فقيه ندارد.

* يهود و نصارى قبور را قبله قرار مى دادند اين كار در روايات نهى شده است و در مواردى نهى از ساختن بنا به همين منظور است.

* در برخى نقل ها آمده است: اللهم لا تجعل قبرى و ثناً يعبد(2)339 و اين بسيارى موارد نهى را توضيح مى دهد.

در بعضى روايات «زايرات القبور» مورد لعن قرار گرفته اند و اين شايد بدان جهت است كه زنان بايد همواره خود را حفظ كرده و تبرج نداشته باشند. و لذا آن را بعضاً نهى كراهتى مى دانند.

* در بعض روايات بحث از ساختن مسجد بر قبور است و اين غير از ساختن «حرم ائمه- عليهم السلام-» است، و ساختن مسجد در كنار قبر نيز اشكال ندارد. گواه آن مسجد النبى- (ص)- است.

*** مى گويند: سفر براى زيارت قبور اوليا حرام است.

مى گوئيم:

* زيارت قبور اثرات آموزنده اخلاقى و تربيتى دارد.

رسول گرامى- (ص)- ضمن حديثى مى فرمايند: «زوروا القبور فانها تذكركّم الاخرة».(3)340* قرآن بر زيارت قبور صحه مى گذارد. به مفهوم آيه «ولا تصّل على احد منهم مات ابداً و لا تقم على قبره انهم كفروا باللَّه و رسوله و ماتوا و هم فاسقون»(4)341 توجه شود.

* رواياتى نيز وجود دارد مثل ان رسول اللَّه- (ص)- رخّص فى زيارة القبور.(5)342* شخص گرانقدر پيامبر- (ص)- و حضرت على- (ع)- و فاطمه- س- به زيارت شهدا و اموات مى رفتند.

زيارت قبر پيامبر- (ص)-:

من حج البيت و لم يرزنى فقد جفانى.(6)343* من زرانى بعد موتى فكانما زارنى فى حياتى.(7)344* من زار قبرى وجبت له شفاعتى.(8)345

مى گويند: در حديث است كه پيامبر- (ص)- فرمود: لا تُشَدّ الرحال الَّا الى ثلاثة مساجد مسجدى هذا و مسجدالحرام و مسجدالاقصى (9)346 بنابراين مسافرتى كه براى زيارت مشاهد مشرفه است جايز نيست.

مى گوئيم:

چون جمله استثنائيه است و نيازمند مستثنى منه، يا بايد مستثنى منه را «مسجد» دانست و يا «مكان» را در تقدير گرفت. اگر مسجد در تقدير است. پس ارتباطى به سفرهاى زيارتى مشاهد، ندارد و اگر مكان در تقدير است، تالى فاسد آن را چگونه ملتزم مى شويد؟ زيرا در اين صورت بايد هر سفر معنوى را به هر مكانى غير از سه مسجد مذكور در حديث منع كنيد حتى مثل شدّ رحل براى رفتن به عرفات و منى را، يا شد رحل براى تحصيل علم و يا جهاد در راه خدا و ... را. بديهى است كه فرض دوم مشكل است و با فرض نخست، اين حديث اگر چه سنداً هم تمام باشد قابل استناد در ما نحن فيه نيست.

مى گويند: نماز در مشاهد و نزد قبور ممنوع است.

مى گوئيم: با توجه به اينكه مشاهد مشرفه و اماكن متبركه داراى شرافت خاص و ارزش ويژه اى است هيچ اشكالى ندارد كه در آنجا نماز خوانده شود. قرآن و حديث نيز مؤيد همين معناست.


1- - الفقه على المذاهب الاربعه 1/ 420.
2- - مسند احمد 3/ 248.
3- - صحيح ابن ماجه 1/ 113.
4- - توبه 84.
5- - صحيح ابن ماجه 1/ 114.
6- - وفاءالوفاء جلد 4.
7- - همان.
8- - همان.
9- - صحيح مسلم 4/ 126.

ص: 60

لنتخذن عليهم مسجداً(1)347 گروه موحد خواستند مدفن اصحاب كهف را مسجد قرار دهند. و نقل بدون ردع قرآن تأييد آن است.

* و اتخذوا من مقام ابراهيم مصلى (2)348* كانت فاطمة رضى اللَّه عنها تزور قبر عمها حمزة كل جمعة فتصلى و تبكى عنده.(3)349* آيا اين اماكن تحت قانون كلى «جعلت لى الأرض مسجداً و طهوراً»(4)350 نيستند؟

* آيا «ام المؤمنين» يك عمر در حجره خود كه مدفن پيامبر است نماز نگذارد؟ به عبادت نپرداخت.

*** مى گويند: تبرك جستن به تربت اولياى الهى و ائمه و يا با مس ديواره حرم و ضريح و ... جايز نيست.

مى گوئيم:

* تبرك جستن، نوعى اظهار علاقه و محبت كردن به اولياى والاست و سيره عقلاء بر اين روش است.

* تا دليل قطعى بر منع و نهى نباشد، تبرك جستن جايز است.

* در نقلى از عايشه آمده است: كان النبى- (ص)- يؤتى بالصبيان فيتبرك عليهم و يُحنّكهم.(5)351* روايات در باب تبرك جستن اصحاب بوجود پيامبر و آب وضوى حضرت متواتر است.(6)352* هرگاه پيامبر- (ص)- سر خود را مى تراشيدند اصحاب اطراف حضرت را گرفته و به تارهاى موى حضرت تبرك جسته و به همين منظور با خود مى بردند.(7)353* سمهودى نام 23 چاه را در كتابش آورده است كه رسول اللَّه- (ص)- از برخى آنها وضو گرفته و از اينرو مورد توجه و تبرك مردم بوده است.

* در تبرك جستن به آب زمزم هيچگونه ترديدى نيست.

* پيامبر در يكى از جنگها پس از مراجعت دست پينه بسته اى را بوسيدند و فرمودند: هذه يد لا تمسها النار ابداً.

* جريان يوسف و پدرش (اذهبوا بقميصى هذا فالقوه على وجه ابى يأت بصيراً)(8)354 (فلمّا ان جاء البشير القاه على وجهه فارتد بصيراً) گواه زنده اى بر جواز تبرك جستن است.

يادآورى: خاطرات تاريخى و شواهد در اين زمينه فراوان است به دو كتاب در اين مورد مراجعه كنيد.

1- الغدير جلد 5 از صفحه 146 تا 156.

2- تبرك الصحابة بآثار رسول اللَّه- (ص)- اثر: محمدطاهرمكى.

***

يك كلام چند پيام:

قال النبى- (ص)-: يا على. ان اللَّه جعل قبرك و قبر ولدك بقاع من بقاع الجنة و عرصات من عرصاتها و ان اللَّه جعل قلوب نجباء من خلقه و صفوة من عباده تحن اليكم و تحتمل المنكر و الاذى فيعمرون قبوركم و يكثرون زيارتها تقربا منهم الى اللَّه و مودة منهم لرسوله. اولئك يا على المخلصون بشفاعتى، الواردون الحوض، هم زوارى غداً فى الجنة. يا على من عمر قبوركم و تعاهدها فكانما اعان سليمان بن داوود على بناء بيت المقدس و من زار قبوركم عدل ذلك ثواب سبعين حجة بعد حجةالاسلام و خرج من ذنوبه كيوم ولدته امه ولكن حثالة من الناس، يعيّرون زوّار قبوركم كما تعيّر الزانية بزنائها، اولئك شرار امتى لا انا لهم اللَّه شفاعتى و لايرون حوضى.(9)355

***

مى گويند: با توجه به انحصار حق شفاعت در خداوند، غير او را شفيع دانستن و از غير او طلب شفاعت كردن ممنوع است.


1- - كهف 21.
2- - بقره 125.
3- - سنن بيهقى 4/ 78.
4- - صحيح مسلم 3/ 43.
5- - صحيح مسلم 4/ 43.
6- - صحيح بخارى 3/ 255.
7- - سمهودى 31 حديث در اين مورد نقل مى كند.
8- - سوره يوسف آيات 9 و 92.
9- - بحار 100/ 121؛ وافى 2/ 196.

ص: 61

مى گوئيم:

* در شفاعت، ما استقلالى براى ديگران در عرض حق شفاعت الهى معتقد نيستيم.

* شفاعت درخواست وساطت افراد شايسته است و اين مورد تأييد قرآن و حديث است. در اين مورد به آيات: (غافر: 7، محمد: 19، نساء: 64، يوسف: 96، مائده: 35) مراجعه گردد.

* انس مى گويد: سألت النبى- (ص)- ان يشفع لى يوم القيامة فقال انا فاعل. قلت فاين اطلبك فقال على الصراط.(1)356* ابن عباس مى گويد: هنگامى كه امير مؤمنان از غسل پيامبر فارغ شد خطاب به حضرتش گفت: بابى انت و امى طبت حيّاً و طبت ميّتاً ... واذكرنا عند ربك.(2)357 نظير همين سخن را در مورد ابوبكر كنار بدن پيامبر- (ص)- ذكر نموده اند.(3)358* پيامبر- (ص)- و ائمه- عليهم السلام- پس از ارتحال، مرده نيستند تا شفاعت خواستن از ايشان، درخواستى لغو باشد.

* شفاعت خواستن از ايشان، پرستش آنان نيست تا به «لاتدعوا مع اللَّه احداً» استناد كنيد.

***

مى گويند: سوگند دادن به نام و مقام اوليا ممنوع است زيرا قسم دادن به غير خدا شرك است.

مى گوئيم:

* قبل از هر چيز، تلقى شما از «توحيد و شرك» مختص خودتان و در نظر ديگران اين تلقى غلط منشأ همه اشكالات است.

* در سوره الشمس به 9 چيز- در النازعات به 3 چيز- در المرسلات به 2 چيز و در بعض سور ديگر نيز به امورى قسم ياد شده است.

* در فقه اهل سنت شكستن سوگند به نام پيامبر همچون نقض يمين باللَّه، كفاره دارد.(4)359* هيچيك از ائمه مذاهب اربعه فتوا به تحريم سوگند به نام غيرخدا نداده است.

* رواياتى كه نهى از سوگند به غير خدا دارد يا از آن جهت بوده است كه به پدران مشرك خود قسم مى خوردند و يا ناظر به مقام گواهى در محكمه است و يا از آن رو بوده است كه برخى به «لات و عزّى» قسم ياد مى كردند.

***

مى گويند: توسل به پيامبر- (ص)- و ائمه، با توحيد منافات دارد.

مى گوئيم: با نظرى به آيات و روايات عدم تنافى آن دو روشن است. كه ما به مواردى اشاره مى نماييم.

* يا ايها الذين آمنوا اتقواللَّه وابتغوا اليه الوسيله.(5)360* ولو انهم اذ ظلموا انفسهم جاؤوك فاستغفروااللَّه واستغفر لهم الرسول لوجدوااللَّه توابا رحيما(6)361 «بويژه كه حياً و ميتاً يكسان هستند».

* عن انس ان عمر بن خطاب كان اذا قحطوا استقى بالعباس بن عبدالمطلب.(7)362* عامه و اماميه روايات بسيارى را ذيل آيه «فتلقى آدم من ربه كلمات»(8)363 آورده اند كه حكايت از توسل حضرت آدم به نام خمسه طيبه- عليهم السلام- است.

* قال الصادق- (ع)- نحن السبب بينكم و بين اللَّه و قال- (ع)- نحن حبل اللَّه الذى قال اللَّه تعالى واعتصموا بحبل اللَّه و قال ابو جعفر- (ع)- آل محمد هم حبل اللَّه الذى امر بالاعتصام.(9)364

يادآورى: آنچه عوام الناس انجام مى دهند، مانند: روشن نمودن شمع، بستن پارچه و قفل به ضريح و ... قطعاً خلاف است و اينها را توسل ننامند. آنچه ما آن را توسل مى ناميم داراى جهت است. فرد متوسّل با اين ارتباط، در حقيقت بر الگوگيرى و جهت يابى صحيح تكيه دارد. و با توسل در حقيقت از وسايط فيض، بهره مى جويد تا نزد حضرت حق، تقرب يابد.

(10)365

________________________________________

1 ( 1)- انبياء: 51.

2 ( 2)- انعام: 75.

3 ( 3)- انعام: 79.

4 ( 4)- انعام: 76.

5 ( 5)- انبياء: 67.

6 ( 6)- انبياء: 52.

7 ( 7)- بقره: 258.

8 ( 8)- صافات: 84.

9 ( 9)- انبياء: 57.

10 ( 10)- انبياء: 58.

11 ( 11)- انبياء: 68.

12 ( 12)- انبياء: 69.

13 ( 13)- صافات: 102.

14 ( 14)- صافات: 103.

15 ( 15)- صافات: 104.

16 ( 16)- بقره: 124.

17 ( 17)- نحل: 120.

18 ( 18)- ممتحنه: 120.

19 ( 19)- ابراهيم: 37.

20 ( 20)- ابراهيم: 37.

21 ( 21)- بقره: 127.

22 ( 22)- بقره: 125.

23 ( 23)- بقره: 129.

24 ( 24)- حج: 27.

25 ( 25)- بقره: 125.

26 ( 26)- آل عمران: 97.

27 ( 27)- آل عمران: 97.

28 ( 28)- وسائل، ج 8.

29 ( 1)- آل عمران: 97

30 ( 2)- ثواب الاعمال.

31 ( 3)- كافى.

32 ( 4)- كافى.

33 ( 5)- علل الشرايع.

34 ( 6)- نهج البلاغه.

35 ( 7)- وسائل.

36 ( 1)- بقره: 197.

37 ( 2)- علل الشرايع.

38 ( 3)- احتجاج، طبرسى.

39 ( 4)- نهج البلاغه.

40 ( 5)- در روايات آمده است/ وافى.

41 ( 6)- مائده: 97.

42 ( 7)- علل الشرايع.

43 ( 8)- علل الشرايع.

44 ( 9)- علل الشرايع.

45 ( 10)- علل الشرايع.

46 ( 11)- امالى، طوسى.

47 ( 12)- علل الشرايع.

48 ( 13)- نهج البلاغه.

49 ( 14)- نهج البلاغه

50 ( 1)- فيل: 1.

51 ( 2)- سخن عبدالمطلب نزد ابرهه.

52 ( 3)- سيره حلبى، 1/ 106.

53 ( 4)- مناقب، 1/ 24.

54 ( 5)- نهج البلاغه، خطبه 192.

55 ( 6)- نهج البلاغه.

56 ( 7)- علق: 1.

57 ( 8)- جمعه: 2.

58 ( 9)- آل عمران: 103.

59 ( 10)- آل عمران: 102.

60 ( 11)- نهج البلاغه، خطبه 26.

61 ( 12)- جمعه: 2.

62 ( 13)- آل عمران: 102.

63 ( 14)- آل عمران: 102.

64 ( 15)- حجرات: 17.

65 ( 16)- انعام: 92.

66 ( 17)- حجر: 94.

67 ( 18)- سبأ: 28.

68 ( 19)- ميزان الحكمة.

69 ( 20)- انبياء: 107.

70 ( 1)- ابراهيم: 4.

71 ( 2)- احزاب: 21.

72 ( 3)- نحل: 123.

73 ( 4)- نحل: 123.

74 ( 5)- مؤمنون: 96.

75 ( 6)- نجم: 3.

76 ( 7)- شعراء: 127.

77 ( 8)- توبه: 6.

78 ( 9)- يوسف: 108.

79 ( 10)- شعراء: 127.

80 ( 11)- سيره ابن هشام.

81 ( 12)-ص: 4.

82 ( 13)- سيره ابن هشام.

83 ( 14)- ذاريات: 52.

84 ( 15)- نجم: 5- 2.

85 ( 1)- مائده: 54.

86 ( 2)- فصلت: 26.

87 ( 3)- انفال: 30.

88 ( 4)- انفال: 30.

89 ( 5)- بقره: 207.

90 ( 6)- آنگونه كه ابن تيميه معتقد است.

91 ( 7)- آل عمران: 159.

92 ( 8)- قلم: 4.

93 ( 9)- احزاب: 21.

94 ( 10)- از مكارم الاخلاق، محجة و بحار استفاده شد.

95 ( 1)- انعام: 54.

96 ( 2)- توبه: 103.

97 ( 3)- حجر: 88.

98 ( 4)- كهف: 28.

99 ( 5)- انعام: 52.

100 ( 6)- آل عمران: 63.

101 ( 7)- انعام: 106.

102 ( 8)- مزمل: 10.

103 ( 9)- هود: 12.

104 ( 10)- توبه: 6.

105 ( 11)- ابن هشام، 1/ 352.

106 ( 12)- تاريخ ابن كثير، 2/ 42.

107 ( 1)- شرح نهج البلاغه، 14/ 84.

108 ( 2)- سيره حلبى، 1/ 125.

109 ( 3)-« الصحيح من سيرة النبى، 2/ 135».

110 ( 4)- بحار، 35/ 151.

111 ( 5)- شرح نهج البلاغه، 14/ 71.

112 ( 6)- الغدير، 7/ 402 به بعد مراجعه گردد.

113 ( 7)- سيره حلبى، 1/ 390.

114 ( 1)- الفصول المهمة، 129.

115 ( 2)- اسدالغابة، 5/ 537.

116 ( 3)- الاستيعاب، 2/ 720؛ با اندكى تغيير در صحيح بخارى، 4/ 164.

117 ( 4)- اسدالغابه، 5/ 438.

118 ( 5)- مناقب، 1/ 159.

119 ( 1)- غافر: 60.

120 ( 2)- بقره: 23.

121 ( 3)- يونس: 25.

122 ( 4)- بقره: 70.

123 ( 5)- بقره: 186.

124 ( 6)- ذاريات: 56.

125 ( 7)- عدة الداعى.

126 ( 8)- الميزان، 3/ 58.

127 ( 9)- كلمة اللَّه.

128 ( 10)- غافر: 14.

129 ( 11)- بقره: 186.

130 ( 12)- عدة الداعى.

131 ( 13)- بقره: 186.

132 ( 1)- كافى، كتاب الدعاء.

133 ( 2)- كافى، كتاب الدعاء.

134 ( 3)- كلمة اللَّه.

135 ( 4)- عدة الداعى.

136 ( 5)- وسائل، كتاب الصلاة، ابواب الدعا.

137 ( 6)- وسائل، كتاب الصلاة، ابواب الدعا.

138 ( 7)- بقره: 40.

139 ( 8)- توبه: 67.

140 ( 9)- وسائل.

141 ( 10)- وسائل.

142 ( 11)- يونس: 12.

143 ( 12)- وسائل.

144 ( 13)- مائده: 35.

145 ( 1)- نور: 36.

146 ( 2)- اعراف: 180.

147 ( 3)- وسائل.

148 ( 4)- وسائل.

149 ( 5)- وسائل.

150 ( 6)- وسائل.

151 ( 7)- وسائل.

152 ( 8)- كافى، كتاب الدعاء.

153 ( 9)- كافى، كتاب الدعاء.

154 ( 10)- وسائل.

155 ( 11)- وسائل.

156 ( 12)- كلمة اللَّه.

157 ( 13)- كافى.

158 ( 14)- وسائل.

159 ( 1)- عدة الداعى.

160 ( 2)- نهج البلاغه، ح 170.

161 ( 3)- بحار، 73/ 354.

162 ( 4)- كافى، 2/ 273.

163 ( 5)- كافى، 2/ 273.

164 ( 6)- غرر الحكم.

165 ( 7)- كافى، 2/ 271.

166 ( 8)- كافى، 2/ 272.

167 ( 9)- روم: 10.

168 ( 10)- بحار، 73/ 360.

169 ( 11)- به كافى جلد 2 مراجعه شود.

170 ( 12)- اعراف: 16.

171 ( 13)- بحار، 63/ 155.

172 ( 1)- نساء: 17.

173 ( 2)- نساء: 17.

174 ( 3)- بحار، 77/ 104.

175 ( 4)- توبه: 102.

176 ( 5)- بحار، 78/ 81.

177 ( 6)- تحريم: 8.

178 ( 7)- آل عمران: 89.

179 ( 8)- احزاب: 71.

180 ( 9)- طه: 82.

181 ( 10)- فرقان: 70.

182 ( 11)- زمر: 53.

183 ( 12)- هود: 3.

184 ( 13)- هود: 52.

185 ( 14)- بحار، 6/ 31.

186 ( 15)- مستدرك، 29/ 348.

187 ( 16)- نور: 31.

188 ( 17)- بحار، 6/ 31.

189 ( 18)- نهج البلاغه، ح 417.

190 ( 1)- طه: 14.

191 ( 2)- نساء: 103.

192 ( 3)- احزاب: 41 و 42.

193 ( 4)- بحار، 78/ 93.

194 ( 5)- رعد: 28.

195 ( 6)- رعد: 28.

196 ( 7)- غرر الحكم.

197 ( 8)- مجموعه ورام، 360.

198 ( 9)- غرر الحكم.

199 ( 10)- غرر الحكم.

200 ( 11)- بقره: 152.

201 ( 12)- بحار، 93/ 160.

202 ( 13)- غرر الحكم.

203 ( 14)- طه: 14.

204 ( 15)- عنكبوت: 45.

205 ( 16)- كنز العمال، 1872.

206 ( 17)- غرر الحكم.

207 ( 1)- غرر الحكم.

208 ( 2)- صحيفه سجاديه.

209 ( 3)- انفال: 45.

210 ( 4)- غرر الحكم.

211 ( 5)- بحار، 75/ 321.

212 ( 6)- بقره: 198.

213 ( 7)- بقره: 200.

214 ( 8)- نساء: 103.

215 ( 9)- قصار الجمل، 1/ 228.

216 ( 10)- بحار، 78/ 55.

217 ( 11)- بحار، 78/ 55.

218 ( 12)- بحار، 93/ 162.

219 ( 13)- منافقون: 9.

220 ( 14)- فرقان: 18.

221 ( 15)- نجم: 29.

222 ( 16)- تكاثر: 1.

223 مركز تحقيقات حج، سوژه هاى سخن (در مكه و مدينه)، 1جلد، نشر مشعر - تهران، چاپ: 1.

224 ( 1)- نور: 37.

225 ( 2)- جمعه: 10.

226 ( 3)- غرر الحكم.

227 ( 4)- بحار 78/ 129.

228 ( 5)- طه: 124.

229 ( 1)- آل عمران: 28.

230 ( 2)- وسائل الشيعه، 11/ 468.

231 ( 3)- وسائل الشيعه، 11/ 468.

232 ( 4)- وسائل، 11/ 465.

233 ( 5)- وسائل، 11/ 461.

234 ( 6)- وسائل الشيعه، 11/ باب 24.

235 ( 7)- وسائل، 11/ 461.

236 ( 8)- وسائل، 11/ 461.

237 ( 1)- نساء: 100- 97.

238 ( 2)- عنكبوت: 56.

239 ( 3)- آل عمران: 195.

240 ( 4)- توبه: 100.

241 ( 5)- نساء: 100.

242 ( 6)- نساء: 100.

243 ( 7)- حج: 58.

244 ( 8)- توبه: 20.

245 ( 9)- حشر: 8.

246 ( 10)- انفال: 74.

247 ( 11)- توبه: 117.

248 ( 12)- بقره: 218.

249 ( 13)- انفال: 30.

250 ( 14)- بقره: 207.

251 ( 15)- توبه: 40.

252 ( 16)- ينابيع المودة، 1/ 226.

253 ( 17)- بقره: 144.

254 ( 18)- بقره: 143.

255 ( 1)- انفال: 7.

256 ( 2)- به سيره ابن هشام و تاريخ طبرى مراجعه شود.

257 ( 3)- آل عمران: 144.

258 ( 1)- آل عمران: 152 به بعد.

259 ( 1)- فتح: 18.

260 ( 1)- آل عمران: 61.

261 ( 2)- مائده: 67.

262 ( 3)- به الغدير جلد 1 مراجعه گردد.

263 ( 1)- توبه: 18.

264 ( 2)- بحار، 76/ 336.

265 ( 3)- امالى، صدوق.

266 ( 4)- بحار، 84/ 3.

267 ( 5)- بحار، 83/ 379.

268 ( 6)- وسايل 3/ 512.

269 ( 7)- بحار، 83/ 354.

270 ( 1)- وسائل، 83/ 479.

271 ( 2)- بحار، 83/ 354.

272 ( 3)- بحار، 83/ 354.

273 ( 4)- بحار، 83/ 354.

274 ( 5)- مصباح الشريعه، 142.

275 ( 6)- همان.

276 ( 7)- بقره: 222.

277 ( 8)- يوسف: 64.

278 ( 1)- محجةالبيضاء 2/ 210.

279 ( 2)- كافى 4/ 335.

280 ( 3)- حج/ 29.

281 ( 4)- بحار 99/ 198.

282 ( 5)- مناقب 4/ 151

283 ( 6)- كافى 4/ 240

284 ( 7)- نهج البلاغه خطبه اوّل.

285 ( 8)- علل الشرايع 2/ 424

286 ( 9)- فقه الرضا/ 46.

287 ( 10)- كافى 4/ 401 از امام صادق-( ع)-.

288 ( 11)- علل 2/ 118.

289 ( 12)- بقره 158.

290 ( 13)- من لايحضره الفقيه 2/ 135.

291 ( 14)- همان.

292 ( 1)- محاسن 1/ 65.

293 ( 2)- مستدرك 2/ 167.

294 ( 3)- وافى 2/ 42.

295 ( 4)- مستدرك 2/ 176.

296 مركز تحقيقات حج، سوژه هاى سخن (در مكه و مدينه)، 1جلد، نشر مشعر - تهران، چاپ: 1.

297 ( 1)- ذاريات: 56.

298 ( 2)- نمل: 36.

299 ( 3)- مفردات راغب.

300 ( 4)- غرر الحكم.

301 ( 5)- كافى، 2/ 84.

302 ( 6)- نهج الفصاحة.

303 ( 7)- محجة البيضاء، 1/ 19.

304 ( 8)- كافى، 4/ 240.

305 ( 9)- كافى، 4/ 240.

306 ( 10)- نفس المهموم.

307 ( 11)- كافى، 2/ 55.

308 ( 12)- كافى، 4/ 240.

309 ( 13)- كافى، 4/ 240.

310 ( 1)- زمر: 2.

311 ( 2)- بيّنه: 5.

312 ( 3)- سفينة البحار، واژه عبد.

313 ( 4)- سفينة البحار، واژه عبد.

314 ( 5)- مؤمنون: 2.

315 ( 6)- كافى، 2/ 83.

316 ( 7)- كافى، 2/ 86.

317 ( 8)- نهج الفصاحة.

318 ( 9)- نهج الفصاحة.

319 ( 10)- مريم: 65.

320 ( 11)- نهج الفصاحة.

321 ( 12)- دعاى مكارم الاخلاق.

322 ( 1)- بقره: 264.

323 ( 2)- كافى، 2/ 306.

324 ( 3)- كافى، 2/ 298.

325 ( 4)- فاطر: 15.

326 ( 5)- بقره: 21.

327 ( 6)- ايلاف: 3 و 4.

328 ( 7)- بقره: 153.

329 ( 8)- آل عمران: 51؛ مريم: 36؛ زخرف: 64.

330 ( 1)- زاد المعاد ابن قيم.

331 ( 2)- حج/ 32.

332 ( 3)- شورى/ 23.

333 ( 4)- كهف/ 21.

334 ( 5)- همان.

335 ( 6)- نور/ 36.

336 ( 7)- درالمنثور 5/ 50.

337 ( 8)- سنن ترمذى 2/ 256.

338 ( 1)- الفقه على المذاهب الاربعه 1/ 420.

339 ( 2)- مسند احمد 3/ 248.

340 ( 3)- صحيح ابن ماجه 1/ 113.

341 ( 4)- توبه 84.

342 ( 5)- صحيح ابن ماجه 1/ 114.

343 ( 6)- وفاءالوفاء جلد 4.

344 ( 7)- همان.

345 ( 8)- همان.

346 ( 9)- صحيح مسلم 4/ 126.

347 ( 1)- كهف 21.

348 ( 2)- بقره 125.

349 ( 3)- سنن بيهقى 4/ 78.

350 ( 4)- صحيح مسلم 3/ 43.

351 ( 5)- صحيح مسلم 4/ 43.

352 ( 6)- صحيح بخارى 3/ 255.

353 ( 7)- سمهودى 31 حديث در اين مورد نقل مى كند.

354 ( 8)- سوره يوسف آيات 9 و 92.

355 ( 9)- بحار 100/ 121؛ وافى 2/ 196.

356 ( 1)- سنن ترمذى 4/ 42.

357 ( 2)- نهج البلاغه خ 230.

358 ( 3)- كشف الارتياب 265.

359 ( 4)- مغنى ابن قدامه 9/ 517.

360 ( 5)- مائده 35.

361 ( 6)- نساء/ 64.

362 ( 7)- بخارى 1/ 128.

363 ( 8)- بقره/ 37.

364 ( 9)- بحار/ 24.

365 مركز تحقيقات حج، سوژه هاى سخن (در مكه و مدينه)، 1جلد، نشر مشعر - تهران، چاپ: 1.


1- - سنن ترمذى 4/ 42.
2- - نهج البلاغه خ 230.
3- - كشف الارتياب 265.
4- - مغنى ابن قدامه 9/ 517.
5- - مائده 35.
6- - نساء/ 64.
7- - بخارى 1/ 128.
8- - بقره/ 37.
9- - بحار/ 24.
10- مركز تحقيقات حج، سوژه هاى سخن (در مكه و مدينه)، 1جلد، نشر مشعر - تهران، چاپ: 1.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109